مصور چون به تصویر آورد موی میانش را
چسان خواهد کشیدن با قلم مد بیانش را
دلم پیوسته از چین دو ابرویش حذر دارد
که نتواند کشیدن غیر صانع کس کمانش را
کلالت نیست در نطقش سخن لیکن ز بیتابی
چو بیرون می شود بوسیده می آید دهانش را
ز عین عالم نگردیده واقف حق نمی داند
که کور از بی وقوفی ها یقین داند گمانش را
خیالم را ظهور مهر فیضش کرده پیراهن
که شمع از پردهٔ فانوس سازد دودمانش را
نه با اغیار نی با من سعیدا الفتی دارد
که از آن دوست میدارم دل نامهربانش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به描述 زیبایی معشوق و تأثیر آن بر دل و جانش میپردازد. او به تصویر موهای معشوق و ابروهایش اشاره میکند و میگوید که نتوانسته کسی را به زیبایی او بیابد. همچنین، شاعر به احساسات متناقضی اشاره دارد که در او به وجود میآید، حتی زمانی که معشوق در کنار او نیست و در دلتنگی از او سخن میگوید. در نهایت، شاعر بیان میکند که هیچ کس نمیتواند به خوبی او احساس کند و محبتش را از دیگران متمایز میسازد.
هوش مصنوعی: وقتی هنرمند بخواهد موی میان آن شخص را به تصویر بکشد، چگونه میتواند با قلم، زیبایی و بیان او را به درستی به نمایش بگذارد؟
هوش مصنوعی: دل من همیشه از جایی که ابروهایش در هم رفته است، دوری میکند چرا که نمیتواند به کسی غیر از آن خالق، کمانش را بچرخاند.
هوش مصنوعی: اگرچه او در صحبت کردن کلامی ندارد، اما هنگامی که از بیتابی لب به سخن میآورد، بوسهای بر لبانش نشسته است.
هوش مصنوعی: چشم کسی که به حقیقت عالم دیدی ندارد، نمیتواند بفهمد که کور به خاطر نادانیاش یقین دارد که نظریاتش صحیح است.
هوش مصنوعی: فکر و خیال من با روشنایی مهر او پر شده است، مانند اینکه شمع روشنایی از پردهٔ چراغ میگیرد و خانوادهاش را نورانی میکند.
هوش مصنوعی: نه با دیگران، بلکه تنها با من دوستی دارد که به خاطر آن، دل بیرحمش را دوست میدارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا توفیق ده یا رب که بوسم آستانش را
کشم در چشم خود خاک کف پای سگانش را
غبار از دل به مژگان روبم و بینم نشانش را
به آب دیده شویم خاک و جویم آستانش را
ز مستیهای شوق آن بلبل شوریدهاحوالم
که نشناسد اگر صدبار بیند آشیانش را
اثر میکرد گاهی نالهام، از بس که نالیدم
[...]
گرفتم آن که شب در خواب کردم پاسبانش را
ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را
صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون
کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را
برآمد جان ز تن ، وان زلف می جوید چنان مرغی
[...]
از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را
ربودم دلنشین زخمی که میبوسم دهانش را
جنونم میبرد تنها به سیر آن بیابانی
که نبود ایمنی از رهروان ریگ روانش را
چمن کی گلبنی آرد به آب و رنگ رخسارت
[...]
چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را
کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را
کیم من تا وصال گل به گرد خاطرم گردد؟
مرا این بس که گرد سر بگردم باغبانش را
کنار حسرتی از طوق قمری تنگتر دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.