گنجور

 
صائب تبریزی

رویت ز هاله حلقه کند نام ماه را

دلسرد از آفتاب کند صبحگاه را

هر جلوه ای ز قد قیامت خرام تو

از دل نفس گسسته برون آرد آه را

در دیده نظارگیان میل سرمه کرد

رخسار آتشین تو مد نگاه را

از خط رسد به نشو و نما سبزه امید

باران بود زیادتر، ابر سیاه را

تا بر سرشکسته نوازی است آفتاب

پروایی از شکستن خود نیست ماه را

سستی مکن که جاذبه کعبه امید

بسیار کرده شهپر دیوار، کاه را

مستغنی از دلیل بود دل چو آگه است

ننموده کس به قبله نما قبله گاه را

جای قرار نیست درین تیره خاکدان

در بحر همچو سیل فشان گرد راه را

جایی که بحر و کان، لب خشک است و چشم تر

پیداست تا چه قدر بود خاک راه را

چون سرخوشان مکن به یمین و یسار میل

از عرض ره دراز مکن طول راه را

شیرازه قلمرو کثرت ز وحدت است

دارد علم بپا ز ستادن سپاه را

بال و پر نهال امیدست خاک پاک

زنهار وقت صبح مکن فوت آه را

صائب مباش در صدد معذرت که نیست

بهتر ز انفعال، شفیعی گناه را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۷۳۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مسعود سعد سلمان

تا تو بتاب کردی زلف سپاه را

در تو بماند چشم به خوبی سیاه را

ای رشک مهر و ماه تو گر نیک بنگری

در مهر و ماه طیره کنی مهر و ماه را

گر هیچ بایدت که شوی مشک بوی تو

[...]

فلکی شروانی

خور گرچه نور بخشد هر ماه ماه را

روبد بدیده پیشش صد راه راه را

شاهان ز تاج و گاه، شرف یافتند و او

گه تاج را شرف دهد و گاه گاه را

گر گاه در پناه وی آید ظفر دهد

[...]

ادیب صابر

مویم سپید و نامه سیه ماند از گناه

جز عذر و توبه چاره ندانم گناه را

خواهم که عفو و رحمت و لطف تو ای خدا

در کار این سپید کند آن سیاه را

سید حسن غزنوی

ای تخت را خجسته تر از تاج گاه را

وی ملک را فریضه تر از نور ماه را

ای نقش بند دولت بند قبای تو

فر همای داد به سربر کلاه را

روزی که بر نشینی تاج سفیده دم

[...]

سعدی

آن روی بین که حسن بپوشید ماه را

وآن دام زلف و دانهٔ خال سیاه را

من سرو را قبا نشنیدم دگر که بست

بر فرق آفتاب ندیدم کلاه را

گر صورتی چنین به قیامت برآورند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه