حیف است درین فصل دماغی نرسانی
چشمی ز گل و لاله چو شبنم نچرانی
آن روز ترا نخل برومند توان گفت
کز هر که خوری سنگ، عوض میوه فشانی
این بادیه از کاهلی توست پر از خار
از خار شود ساده اگر گرم برانی
لوح دلت از نقش جهان ساده نگردد
تا درسی ازان صفحه رخسار نخوانی
از دور نیفتد قدح بزم مکافات
زهری که چشیدن نتوانی نچشانی
گر خسته دلان را به شکر دست نگیری
شرط است که چون نی به نوایی برسانی
غم نیست غباری که ازان دست توان شست
از روی گهر گرد یتیمی چه فشانی؟
پیش و پس اوراق خزان نیم نفس نیست
خوشدل چه به عمر خود و مرگ دگرانی؟
صائب دل و جان از پی دلدار روان است
هشدار کز این قافله دنبال نمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای زندگی و تلاش برای بهرهبرداری از آنها اشاره میکند. او میگوید که حیف است در این فصل (بهار) از زیباییها غافل شویم و باید از داشتن لحظات خوش استفاده کنیم. شاعر تأکید میکند که اگر درختی برومند (موفقیت) میخواهیم، باید در مقابل مشکلات و سختیها با اراده و پشتکار عمل کنیم. او همچنین میگوید که نقشهای دل و دنیای ما بدون یادگیری و تجربه از زندگی دچار تغییر نمیشوند و اهمیت عزم و اراده را یادآور میشود. در نهایت، شاعر از کسانی که به دنبال دلدار خود هستند میخواهد که خواستههایشان را فراموش نکنند و در تلاش برای رسیدن به آن بمانند.
هوش مصنوعی: در این فصل زیبا، جایز نیست که احساسات خود را بیان نکنی و زیباییهایی مانند گل و لاله را نچشیده و از آنها لذت نبری.
هوش مصنوعی: آن روزی که تو درخت تنومند و پرثمر هستی، میتوان گفت که هر کسی از تو سنگی بهدست آورد، به جای میوه میافشانی.
هوش مصنوعی: این جادهای که در آن قدم میزنی، به خاطر بیتوجهی تو پر از مشکلات و موانع شده است. اگر اندکی تلاش کنی و حرارتی به آن ببخشی، وضعیت بهتری پیدا خواهد کرد و سادهتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: دل تو خالی از تصورات پیچیده این جهان نمیشود، مگر اینکه درس و عبرتی از چهره زیبا و دلربا بیاموزی.
هوش مصنوعی: بگذار تا لیوان می بزم مکافات از دست دور نیفتد، زیرا زهر را نمیتوانی بچشی، پس آن را نچشان.
هوش مصنوعی: اگر دلشکستهها را با محبت درآغوش نکشی، لازم است که مانند نی آنها را به نوایی زیبا برسانی.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی نیست که بتوان با دست قوی شست و زدود. چه بسا که از زیبایی و ارزش درخشان یک جوانه یتیم، چیزی کم نشده باشد.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حالتی از اندیشه و نگرانی اشاره دارد که در آن، با مرور زندگی و مرگ دیگران، انسان میتواند احساس کمبود و بیمعنایی کند. او به این فکر میافتد که در بین گذشت زمان و تغییرات زندگی، حتی یک لحظه هم نمیتواند نفس بکشد و از این رو، زندگی خود و دیگران را بیارزش میداند. در نهایت، شاعر از خوشدلی و خرسندی در زندگی ناامید است.
هوش مصنوعی: دل و جان انسان شوق و عشقی به معشوق دارند، بنابراین باید مراقب بود که در این راه از قافله عشق عقب نماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.