تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم
شد قفس چوب نبات از سخن شیرینم
موج دریای حوادث رگ خواب است مرا
بس که کوه غم او کرد گران تمکینم
طاقت جلوه او نیست مرا، می ترسم
که به فردوس برد دیده کوته بینم
حیف و صد حیف که در سینه بی حاصل من
نیست آهی که بساط دو جهان برچینم
تخته مشق تماشای جهان گردیدم
من که می خواستم از خویش جدا بنشینم
بحر از پنجه مرجان نپذیرد آرام
چند برسینه نهی دست پی تسکینم؟
منم آن آهوی مشکین که سویدای زمین
نافه مشک شده است از نفس مشکینم
چه امیدست شود شمع مزارم صائب؟
آن که یک بار نیامد به سر بالینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با تحبیری زیبا و استعاری احساسات عمیق خود را بیان میکند. او به تمثیل طوطی اشاره میکند که در تجربیات شیرینش به سخن میآید و قفس او را از آن میسازد. او به دریای حوادث و غمهای سنگین اشاره میکند که او را تحت فشار قرار میدهد. از طرفی، شاعر از ترس خود نسبت به زیبایی معشوقهاش سخن میگوید و اینکه نمیتواند به آن دست یابد. در ادامه، سرخوردگیاش را بیان میکند که در سینهاش امیدی برای دگرگون کردن دنیا ندارد و در حالتی از ناباوری و اندوه به تماشای زندگی میپردازد. در نهایت، او به امیدی اشاره میکند که ممکن است در آینده شمعی در مزارش روشن شود، اگرچه نشاندهنده ناامیدیاش از ملاقات با آن یار است.
هوش مصنوعی: وقتی لبش مثل طوطی به صحبت درآمد، احساس کردم که قفس چوبی نبات، از لحن شیرین سخن من به معنای آزادی تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: وقایع و مشکلات زندگی همچون امواج دریا بر من تاثیر میگذارند و به شدت بر احساسات و روحیهام اثر گذاشتهاند، تا جایی که تحمل غم و درد به مرور برایم سخت شده است.
هوش مصنوعی: من از دیدن زیبایی او تاب و تحمل ندارم، میترسم که چشمانم ناتوان در دیدن بهشتی واقعی باشد.
هوش مصنوعی: افسوس که در دل بیثمر من، آهی وجود ندارد که بتواند همه چیز را از این دنیا به هم بریزد.
هوش مصنوعی: من به تماشای جهان نشستهام و همهچیز را مشاهده میکنم، در حالی که هدفم این بود که از خودم و دنیای درونم فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که دریا به خاطر فشار و آسیبهایی که میبیند آرام شود؟ چطور میتوان انتظار داشت که دردی که در دل دارم با تکیه به دست دیگران، تسکین یابد؟
هوش مصنوعی: من آن آهوی سیاه و زیبایی هستم که زمین را با عطر مشکینم معطر کردهام و این بوی خوش ناشی از نفس من است.
هوش مصنوعی: امیدم چیست که شمع مزار من، یعنی چراغ روشنی در کنار قبری که میسازم، روشن شود؟ آن فردی که حتی یک بار هم به بالین من نیامد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عالمی را به جمالت نگران میبینم
نه بدین دل نگرانی که من مسکینم
مگرم دست اجل از سر پا بنشاند
ور نه تا هست قدم از طلبت ننشینم
بر سر کوی تو یا سر بنهم یا باشد
[...]
این منم باز که روی چو مهت میبینم
هر دم از پسته شور تو شکر میچینم
این که باز از تو رسیدم من دلخسته به کام
گر نه خوابیست ز هی بخت که من میبینم
در شکر خنده چو آن رسته دندان ترا
[...]
حالیا مصلحتِ وقت در آن میبینم
که کشم رَخت به میخانه و خوش بنشینم
جامِ مِی گیرم و از اهلِ ریا دور شَوَم
یعنی از اهلِ جهان پاکدلی بُگزینم
جز صُراحی و کتابم نَبُوَد یار و ندیم
[...]
من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم
خون دل میخورم و درخور صد چندینم
دورم از دولت دیدار تو و نزدیک است
که ببینم رخ مقصود و چنین میبینم
زآن چو نافه خوشم از همدمی خون جگر
[...]
می سزد گر کله خویش به سر کج بینم
من که چون لاله ز خون دل خود رنگینم
چون فلک نی به هوای دل خود در چرخم
چون زمین بار جهان می کشم و تسکینم
ظاهرم رنگ دگر دارد و باطن دیگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.