نشد ز سیلی خط چشم مست، هشیارش
دگر که می کند از خواب ناز بیدارش
چگونه عاشق ازان روی چشم بردارد؟
که آب، رو به قفا می رود ز گلزارش
ز جان و دل شود از جمله پرستاران
فتاد دیده هر کس به چشم بیمارش
میان نازک او همچون به خود پیچد
اگر ز رشته جانها کنند زنارش
فتاده است سخنهاش آنقدر دلچسب
که می رسد به دل از گوش پیش، گفتارش
به چشم پاک نیاید مرا پریرویی
که شسته از عرق شرم نیست رخسارش
به سیم قلب خریده است ماه کنعان را
دهد به قیمت اگر نقد جان خریدارش
ز رفتنش نروم چون ز جای خود صائب
که سیل خار و خس طاقت است رفتارش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تمام اوست که فانی شدست آثارش
به دوستگانی اول تمام شد کارش
مرا دلیست خراب خراب در ره عشق
خراب کرده خراباتیی به یک بارش
بگو به عشق بیا گر فتاده میخواهی
[...]
دل شکسته که مرهم نهد دگربارش؟
یتیم خسته که از پای برکند خارش؟
خدنگ درد فراق اندرون سینهٔ خلق
چنان نشست که در جان نشست سوفارش
چو مرغ کشته قلم سر بریده میگردد
[...]
اگر تو محرم عشقی مگوی اسرارش
چو جان خویش ز خلق جهان نگهدارش
ز سر عشق خبر دار نیست هر عاشق
حدیث عشق ز منصور پرس و از دارش
چو لاله تا ز غمش داغ بر جگر دارم
[...]
ازین که پشت به دشمن دهد چه آزارش
سپاهیی که تو باشی سپاهسالارش
به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد
به یک کرشمه دیگر تمام کن کارش !
مرید مولوی روم تانشد صائب
نکرد در کمر عرش دست گفتارش
گهر ز شرم عرق می کند به بازارش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.