گنجور

 
صائب تبریزی

ترک من کزپسته اش بی خواست می ریزد شکر

چشم تنگی دارد از بادام کوهی تلختر

با سبکباران چه سازد قلزم پر شور و شر؟

کف به ساحل می رسد از سیلی موج خطر

صحبت نیکان بدان را خوب رسوا می کند

می نماید تلخی بادام افزون در شکر

دعوی منصور از دارفنا این اوج یافت

منزل تیر کمان سخت باشد دورتر

گفتگوی ناصحان بادست چون دل شد سیاه

نیست خون مرده را پروای زخم نیشتر

ازمیان زنار کافر نعمتی راباز کن

تافلک چون بندگان در خدمتت بنددکمر

هر که را پرده های چشم آب شرم هست

زود می آید برون از پوست چون بادام تر

لاله داغ است باغ دلگشای عاشقان

برندارد مرغ زیرک صائب از روزن نظر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر

جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر

طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال

و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر

چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش

[...]

فرخی سیستانی

بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر

ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر

گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح

گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر

هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر

نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر

اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد

جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟

خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته

[...]

ازرقی هروی

ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر

دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر

ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست

باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر

ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست

[...]

ابوعلی عثمانی

مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ

لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ

قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ

فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه