تردد از دل بیآرزو نمیآید
چو پای خفته ز من جستجو نمیآید
اگر رسد به لبم جان ز تنگدستیها
ز من فروختن آبرو نمیآید
نهفته گنجی اگر نیست در خرابه من
چرا سرم به عمارت فرونمیآید
چو تنگحوصلگان دور مگذران از خود
که آب رفته در اینجا به جو نمیآید
مگر عقیق تو گردد سهیل چهره من
که رنگم از می لعلی به رو نمیآید
به خوی نازک آیینه آشنا شده است
دگر ز طوطی من گفتگو نمیآید
نهان نگردد صائب چو عشق صادق شد
علاج سینه من از رفو نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ناامیدی و بیآرزو بودن شاعر است. او بیان میکند که در دلش احساس تنگی دارد و زندگیاش بدون آرزو به پیش نمیرود. شاعر به تنگدستیها و مشکلاتش اشاره میکند و میگوید که حتی در شرایط سخت هم حاضر به از دست دادن آبرویم نیست. او وجود گنجی در دلش را انکار میکند و از عدم قدرت در تغییر وضعیتش شاکی است. همچنین به تأثیر عشق و دلتنگیاش بر روحیهاش اشاره دارد و میگوید که در این وضعیت، هیچ چیز از او انتظار نمیرود. به طور کلی، احساس ناامیدی و سردرگمی او در این شعر به خوبی منتقل شده است.
هوش مصنوعی: حرکت و فعالیت از دل کسی که آرزو ندارد به وجود نمیآید، مانند این است که پای خفتهای از من جستجو نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر مشکلات و کمبودها جانم به لبم برسد، هرگز حاضر نیستم آبرویم را بفروشم.
هوش مصنوعی: اگر در ویرانههای من گنجی پنهان نیست، پس چرا فکر نمیکنم که باید به ساختن اینجا بپردازم؟
هوش مصنوعی: هنگامی که افرادی که کمطاقت هستند را دیدی، از آنها دوری کن، زیرا در این شرایط، بهترین و مناسبترین راهکارها نیز به نتیجه نخواهند رسید.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است چهرهام مانند عقیق روشن شود، تا رنگم از زیبایی شراب لعل نشان ندهد؟
هوش مصنوعی: قدر و ارزش خود را شناخته و به زیباییهای دلنشینی رسیدهام، بنابراین دیگر از سخن گفتن طوطیوار من خبری نیست.
هوش مصنوعی: عشق واقعی نمیتواند پنهان بماند و وقتی عشق صمیمی باشد، درد دل من به راحتی درمان میشود و نیازی به ترمیم ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا دلی که صبوری از او نمیآید
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمیآید
جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
[...]
ترا به صحبت ما سر فرو نمیآید
ز بنده شرم چه داری بگو نمیآید
به دور حسن تو بیرون عاشقی کاری
بیازمودهام از من نکو نمیآید
دلم به روی تو هرگز نمیکند نظری
[...]
تو را به کون و مکان سر فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید
اگر جهان همه حور بهشت خواهد بود
چه چاره چون به خیالم جز او نمی آید
وگر به روضه خلدم قصور عرضه کنند
[...]
ز گل محافظت رنگ و بو نمیآید
به غیر لطف ز روی نکو نمیآید
صفای حسن بتان از دل گداخته است
ز آب آینه این شستشو نمیآید
ز جنبش مژه آسوده است قربانی
[...]
چه رنجش است کزان تندخو نمیآید؟
کدام فتنه که از دست او نمیآید؟
به کینه جوی من ای آنکه محرم رازی
بگو بدی ز نکویان نکو نمیآید
ره نشاط من از شش جهت چنان بستند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.