تیغ بر خورشید خواباند خم ابروی دوست
در کمند آرد صبا را زلف عنبر بوی دوست
بس که با تردامنان زانو به زانو می کشید
زنگ بدنامی گرفت آیینه زانوی دوست
تا نهادم بر سر کویش قدم، رفتم ز دست
گرده بیهوشدارو بود خاک کوی دوست
همچو طفلی کز دبستان رخصت باغش دهند
می دهد هر قطره اشکم به جست و جوی دوست
رشته امید چندین مرغ دل را پاره کرد
دستبازی های گستاخ صبا با موی دوست
یک به یک پهلونشینان را به خاک و خون نشاند
برنمی آید کسی با تیغ یک پهلوی دوست
شوق هر شب کعبه را صائب به آن تمکین که هست
در لباس شبروان آرد به طوف کوی دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و دوستی پرداخته و از درد و آرزوی وصال دوست حکایت میکند. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا، احساسات عمیق خود را نسبت به محبوبش بیان میکند. او توصیف میکند که چگونه زیبایی و خم ابروی محبوبش او را به سمت خود میکشد و عشقش همچون زنجیری او را به دام میاندازد. شاعر با اشاره به اشکهایش و تلاشهایش برای رسیدن به دوست، احساس ناامیدی و longing را به تصویر میکشد. در نهایت، او به عشق و شوقی اشاره میکند که هر شب به یاد محبوبش در دلش زنده میشود.
هوش مصنوعی: دوست با خم ابروی خود به گونهای جذاب و دلربا، مانند تیغی بر روی خورشید، صبا را در دام میکشد و بوی زلفش همچون عطر عنبر به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: به قدری با دوستان خود در حال گفتگو و نزدیک شدن بود که به واسطه این نزدیکیت، نام نیکوی او تحت تاثیر قرار گرفت و در واقع، عیبی در شخصیت او شکل گرفت.
هوش مصنوعی: به محض اینکه پایم را به کوی محبوب گذاشتم، بیاختیار از شدت عشق و شوق، زمین افتادم و حالتی شبیه بیهوشی به من دست داد. خاک آنجا به قدری عزیز و نوشدارو بود که همه چیز را تحت تأثیر قرار میداد.
هوش مصنوعی: مثل کودکی که از مدرسه اجازه دارد به باغ برود، هر قطره اشکم به دنبال دوست میگردد.
هوش مصنوعی: باد بیپروا و بازیگوش، با چنگ زدن به موی معشوق، امید و آرزوی دلهای عاشق را پاره کرد و بر باد داد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به راحتی و با قدرت، دوستان را به خون و خاک بیفکند و از میان بردارد.
هوش مصنوعی: شوق و yearning صائب برای رفتن به کعبه به حدی است که او میخواهد در شب و با پوشش خاص، به دور کوی دوست بگردد. این بیان نشاندهنده عشق و علاقه عمیق او به دوستی و معشوق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست
بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست
دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم
ور نسازد میبباید ساختن با خوی دوست
گر قبولم میکند مملوک خود میپرورد
[...]
باز دیدم خویشتن را در بهشتِ کویِ دوست
آبِ حیوان نوش کردم بر جمالِ رویِ دوست
دست در کش خفته لب بر چشمۀ حیوان یار
طوقِ گردن کرده مار حلقۀ گیسویِ دوست
در غلط می افکنم خود را و می گویم به دل
[...]
ماه عیدست این ندانم یا خم ابروی دوست
روز نوروزست تابان در جهان یا روی دوست
آفتاب از روی چون مهرش مثالی روشنست
لیک طغرائی ندارد چون خم ابروی دوست
صبحدم نرگس چو چشم از خواب مستی برگشاد
[...]
آفتاب حسن را برج شرف شد روی دوست
سایه دولت خوهی بیرون مباش از کوی دوست
کی تواند روی او بی عشق دشمن روی دید
دوست روی عشق باید تا ببیند روی دوست
گرچه جان بخش است بوی دوست مر عشاق را
[...]
عید شد خواهیم دیدن ماه یعنی روی دوست
روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست
دیده ها از بامها در جست و جوی ماه نو
عاشقان از پستی و بالا به جست و جوی دوست
لیلة القدری که در وی بود حلقه حلقه روح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.