عقل ضعیف خویش نگه دار از شراب
در زیر بال موج منه بیضه حجاب
تا از سهیل عقل توان سرخ روی بود
رنگین مساز چهره به گلگونه شراب
تخم افکن شرار شود پنبه زار مغز
چون جمع شد به آتش می آتش شباب
تا چون چنار مشرق آتش نگشته ای
کوتاه دار دست ازین آب سینه تاب
سر پنجه با شراب زدن کار عقل نیست
عقل است شیر برف و شراب است آفتاب
با عقل آنچه باده گلرنگ می کند
با کاغذین سپر نکند ناوک شهاب
زلف ایاز را به دم تیغ دادن است
دادن عنان دل به کف موجه شراب
عقل سبک رکاب چه سازد به زور می
چون پای نخل موم نلغزد در آفتاب؟
شیرست عقل و باده گلرنگ آتش است
رسم است شیر می کند از آتش اجتناب
از رنگ سبز شیشه چو خورشید روشن است
کآیینه خرد شود از باده زنگ یاب
در مغرب زوال رود آفتاب شرم
چون سر زند ز مشرق مینای می شراب
کفرست بر چراغ حیا آستین زدن
نور چراغ ایمن ایمان بود حجاب
چون آفتاب، عقل ز روزن بدر زند
در مجلسی که دختر رز واکند نقاب
با زور باده عقل تنک ظرف چون کند؟
شبنم چگونه تیغ شود پیش آفتاب؟
سیلاب فتنه از دل خم جوش می زند
یونان عقل چون نکشد سر به زیر آب؟
می در کدوی سر که ندارد حلاوتی
ای عقل در گذر ز سر خوردن شراب
از بخل ذاتی است بتر جود عارضی
احسان مست را نشمارند در حساب
در راه دزد، شمع که شب برفروخته است؟
ترک می شبانه کن ای خانمان خراب
برنامه سیاه میفزا گناه می
موی سیاه را نکند هیچ کس خضاب
دل خانه خداست چو مصحف عزیزدار
زان پیشتر که سیل شرابش کند خراب
در راه اشک، چشم ندامت سفید شد
چند از لب پیاله کنی بوسه انتخاب؟
فردا چو لاله سرزند از خاک سرخ روی
هر کس ز باده درین نشأه اجتناب
جادوگرست دختر رز، دست ازو بشوی
آتش دم است شیشه می، رو ازو بتاب
اشک ندامت از دل آگاه گل کند
پیوسته خیزد از طرف قبله این سحاب
زنهار چون حباب نگردی به گرد می
کز می بنای خانه تقوی شود خراب
بر گرد خود ز توبه محکم حصار کن
از روی شیشه خانه مشرب مکن حجاب
فردا حریف ساقی کوثر نمی شوی
از نام می بشوی دهن را به هفت آب
بگذر ز تاک بدگهر و آب او که هست
هر دانه ایش خونی فرزند بوتراب
سلطان ابوالحسن علی موسی آن که هست
گلمیخ آستانه او ماه و آفتاب
آن کعبه امید که صندوق مرقدش
گردیده پایتخت دعاهای مستجاب
بوی گل محمدی باغ خلق او
در چین به باد عطسه دهد مغز مشک ناب
با اسب چوب از آتش دوزخ گذر کند
تابوت هر که طوف کند گرد آن جناب
گردد چو خون مرده به شریان تاک، می
نهیش چو تازیانه برآرد به احتساب
نشگفت اگر ز پرتو عهد درست او
بیرون رود شکستگی از رنگ ماهتاب
قدرش کشیده کرسی رفعت ز زیر چرخ
یک چار برگه است عناصر در آن جناب
تمکین او چو بر کمر کوه پا نهد
کوه سخن شنو ندهد بازپس جواب
روزی که دست او به شفاعت علم شود
خجلت کشد ز دامن پاک گنه ثواب
جودش به شیر پرده دهد طعمه سخا
عفوش کشد به روی خطا پرده صواب
هر شب شود به صورت پروانه جلوه گر
روح الامین به روضه آن آسمان جناب
قندیل تا به سقف حریمش نبست نقش
دریای رحمت ازلی بود بی حباب
معلوم می شود که دل آفرینش است
زان گشت مرقدش ز جهان سینه تراب
خورشید از افق نتواند سفید شد
از جوش زایران در آن فلک جناب
هرگاه می رسد به گل جام روضه اش
تغییر رنگ می کند از خجلت آفتاب
نبود عجب که مرقد او گریه آورد
آری ز آفتاب شود دیده ها پر آب
کفرست پا به مصحف بال ملک زدن
برگرد او بگرد به مژگان چو آفتاب
چون کرده است کعبه به بر رخت شبروی؟
دلهای شب اگر نکند طوف آن جناب
موجش کشد به رشته گهرهای آبدار
گر یاد دست او گذرد در دل سراب
از دود شمع روضه او صبح صدق کیش
هر صبحدم به نور کند موی خود خضاب
روح اللهی که از نفسش می چکد حیات
نازد به خاکروبی آن آسمان جناب
بر هیچ کس درش چو در فیض بسته نیست
از شرم خویش در پس درمانده آفتاب
در دور او که فتنه به دامن کشیده پای
در خانه کمان فکند تیر، رخت خواب
شوق خطاب بر در دل حلقه می زند
تا چند حضور به غیبت کنم خطاب؟
ای شعله ای ز صبح ضمیر تو آفتاب
از دفتر عتاب تو مدی خط شهاب
حج پیاده در قدمش روی می نهد
هر کس شود ز طوف حریم تو کامیاب
خورشید پا به خشت حریم تو چون نهد؟
ننهاده است بر سر مصحف کسی کتاب
گردون به نذر مرقد پاک تو بسته است
سررشته شعاع به قندیل آفتاب
از موی عنبرین تو دزدیده است بوی
در شرع ازان شده است هدر خون مشک ناب
یوسف تمام پیرهن خود فتیله کرد
رشک ملاحت تو ز بس گشت سینه تاب
از تربت تو خاک خراسان حیات یافت
آری ز دل به سینه رسد فیض بی حساب
از زهر رشک، خاک نشابور سبز گشت
تا گشت ارض طوس ز جسم تو کامیاب
غربت به چشم خلق چو یوسف عزیز شد
روزی که گشت شاه غریبان ترا خطاب
حفاظ روضه تو چو آواز برکشند
بلبل شود به شعله آواز خود کباب
از دوری تو کعبه سیه پوش گشته است
ای آفتاب مغرب غربت بر او بتاب
علم تو بر سفینه منبر چو پا نهاد
یونان کشید سر ز خجالت به زیر آب
از بس به مرقد تو اشارت نموده است
نیلوفری شده است سرانگشت آفتاب
از بوستان خشم تو یک حنظل است چرخ
مریخ کیست با تو شود چهره در عتاب؟
هر کس که با ولای تو در زیر خاک رفت
آید به صبح حشر برون همچو آفتاب
ای پرده پوش نامه سیاهان که شمع طور
از آفتابروی ضمیرت کند حجاب
از بال و پرفشانی طاوس آرزو
آورده ام ز هند دلی چون پر غراب
زان پیشتر که عدل الهی به انتقام
از خون من نگار کند پنجه عقاب
در سایه همای شفاعت مرا بگیر
تا سر برآورم ز گریبان آفتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد احتیاط نسبت به شراب و خطرات ناشی از آن صحبت میکند. شاعر به عقل و خرد اشاره میکند و تأکید دارد که عقل نباید تحت تأثیر شراب قرار بگیرد. او نشانههای نابودی و آسیب ناشی از خوشگذرانیهای بیملاحظه را به تصویر میکشد و به خواننده هشدار میدهد که از کامجوییهای زودگذر دوری کند. همچنین، نسبت به اهمیت تقوا و دوری از گناه یادآور میشود و با بیانی مجازی به مصائب و تنهاییهای انسان اشاره میکند. در نهایت، شاعر دعا میکند که از رحمت و شفاعت الهی بهرهمند شود و از خداوند طلب عفو و بخشش میکند.
هوش مصنوعی: عقل خود را از شراب دور نگهدار و زیر بالهای امواج، از سپر و حجاب خود محافظت کن.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از ستاره سهیل، عقل و درک خوبی داشته باشی، چهرهات را با رنگهای مختلف و زیبای شراب نپوشان.
هوش مصنوعی: اگر در دل شرار و شعلهای وجود داشته باشد، مانند پنبهای است که به آتش میافتد. وقتی عقل و اندیشه در یک جا جمع میشوند، آتش جوانی و زندگی را هم به جوش میآورد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مانند چناری که در مشرق آتش گرفته، قد نکشیدهای، از این آب سینه که سختی میآورد، دست بکش.
هوش مصنوعی: کار عقل این نیست که با شراب بازی کند. در حقیقت، عقل مانند شیر است و شراب مانند آفتاب است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که چیزی که با عقل و خرد انسان به وجود میآید و میتواند زیباییهایی مانند باده نوشیدنی رنگارنگ را به مخاطب انتقال دهد، با ابزارهای مصنوعی و غیرطبیعی نمیتوان به همان کیفیت و اثر بخشی دست یافت. وجود یک چیز طبیعی و غنایی به مراتب ارزشمندتر از تقلید و استفاده از وسایل ساختگی است.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک وضعیت عاطفی پیچیده است. در آن، توجه به زیباییهای ظاهری و وسوسههای عاشقانه را نشان میدهد. در واقع، اشاره دارد به این که فرد با تسلیم شدن در برابر جذابیتها و لذتهای زودگذر، ممکن است کنترل احساسات و دل خود را از دست بدهد. به عبارت دیگر، امکان دارد که فرد به خاطر زیباییهای ظاهری، خود را در معرض خطر قرار دهد و به نوعی اختیار خود را به دست چیزهای فریبنده بسپارد.
هوش مصنوعی: عقل و فهم انسان وقتی تحت فشار یا زور قرار گیرد، نمیتواند به درستی عمل کند، مثل اینکه پای نخل نازک نمیتواند در زیر نور خورشید به سادگی حرکت کند.
هوش مصنوعی: عقل مانند شیر است و باده مانند گل سرخی است که آتش هم دارد. معمولاً بر این اساس، عقل از آتش باده دوری میکند.
هوش مصنوعی: شیشهی سبزرنگ، مانند خورشید تابان است و اینکه از شراب، آینهی عقل و اندیشه رنگین و زنگزده میشود.
هوش مصنوعی: در هنگام غروب، زمانی که آفتاب به آرامی از افق ناپدید میشود، شرم و حیا مانند می شراب که از مشرق به سمت مغرب میرقصد، خود را نشان میدهد. این تصویر میتواند به حس زیبایی و تحولی که در طبیعت و احساسات انسانی ایجاد میشود، اشاره داشته باشد.
هوش مصنوعی: باید گفت که دست زدن به چراغ حیا، مانند کفر است. نور این چراغ به ما امنیت میبخشد و حجاب، به عنوان یک پوشش برای ایمان به حساب میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید با روشناییاش به داخل اتاق میتابد، در مجلسی که دختر زیبا خود را به نمایش میگذارد و پردهاش را کنار میزند.
هوش مصنوعی: با قدرت شراب، عقل ضعیف و کمظرف چگونه میتواند دوام بیاورد؟ چگونه میتواند شبنم در برابر تابش آفتاب، مثل تیغ و تیز شود؟
هوش مصنوعی: طوفان مشکلات و آشوبها از درون دل بحر فوران میکند و عقل یونانی چگونه میتواند سرش را زیر آب پنهان کند؟
هوش مصنوعی: شراب در کدوهایی که طعم خوبی ندارند، جایی ندارد. ای عقل، چرا از سر ریختن شراب عبور میکنی؟
هوش مصنوعی: شخصیت بخیل از درون متولد میشود و نمیتوان مهربانیهای موقتی و ظاهری را به حساب خیرخواهی واقعی گذاشت؛ چرا که انسان مست در احسان، رفتارهای او را در نظر نمیگیرند.
هوش مصنوعی: در مسیر دزد، آیا کسی شمعی روشن کرده است؟ ای کسی که زندگیات ویران شده، چرا در این شب تاریک دست از کار نکشی؟
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی گناه و نافرمانی باشد، با این حال نمیتواند خود را تغییر دهد و زشتیهای خود را با هیچ چیزی بپوشاند. گناه و ناپاکی در روح او باقی میماند و نمیتوان آن را با ظاهر فریبنده پنهان کرد.
هوش مصنوعی: دل مانند خانهای است که خدا آنجا ساکن است. باید آن را مانند کتاب مقدس محافظت کرد و قبل از آنکه سیل شراب، آن را ویران کند، از آن مراقبت کرد.
هوش مصنوعی: در مسیر غم و اندوه، چشمان پشیمانی روشن و خالی از اشک شد. آیا برخورد با لب پیاله (پیمانه) باید با بوسهای همراه باشد که نشاندهندهای انتخاب باشد؟
هوش مصنوعی: فردا زمانی که لالهها از خاک بیرون بیایند و سرسبز شوند، هر کس باید از شراب در این دنیا دوری کند.
هوش مصنوعی: دختر رز مثل یک جادوگر است، از او دور شو تا آتش درون شیشه نبالد. صبح خود را از او جدا کن و به سمت دیگر بچرخ.
هوش مصنوعی: اشک تاسف و پشیمانی از دل آگاه مانند گلی نمو میکند و پیوسته از سمت قبله، این باران همواره در حال باریدن است.
هوش مصنوعی: مواظب باش که مثل حباب به راحتی نچرخش و نلغزی، زیرا که اگر اینطور باشی، خانهی تقوایت متلاشی خواهد شد.
هوش مصنوعی: به دور خود از حسن توبه، دیواری محکم بساز و از روی شیشهای مانند خانه، پوشش نگذار.
هوش مصنوعی: فردا نتوانی با ساقی بهشتی رقابت کنی، پس نام می را از دهان خود پاک کن با هفت آب.
هوش مصنوعی: از درخت بیثمر و آبش بگذر، زیرا هر دانهای از این درخت، همچون خونی است که فرزند بوتراب (حضرت علی) دارد.
هوش مصنوعی: سلطان ابوالحسن علی موسی، مانند گلی است که در آستانه او ماه و خورشید درخشان و با ارزش هستند.
هوش مصنوعی: مکانی که مردم به آن امید دارند و در آنجا دعاهایشان مستجاب میشود، به عنوان مرکز توجه و عشق قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: عطر گل محمدی در باغ او همانند بادی است که به سرعت عبور میکند و بوی دلپذیر مشک ناب را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به گرد آن بزرگوار بگردد و با محبت به او نزدیک شود، حتی اگر در حالتی سخت و خطرناک قرار بگیرد، باز هم میتواند از مشکلات و آتش عذاب بگذرد.
هوش مصنوعی: وقتی که خون مرده در رگهای تاک جریان پیدا کند، تو آن را مانند تازیانهای میزنی که محاسبهاش را به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: عجیب نیست اگر شکافهایی در رنگ ماهتاب به وجود بیاید، وقتی که نور پیمان راستین او از میان برود.
هوش مصنوعی: اگر به عظمت و مقام کسی توجه کنیم، متوجه میشویم که او تنها در مقایسه با سایر موجودات یا عناصر، به جایگاه بالایی دست پیدا کرده است. این مقام و اعتبار، مانند یک چهاربرگ است که در ناکجای چرخ فلک وجود دارد و به سادگی به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: وقتی او با وقار و اعتماد به نفس بر کمر کوه قدم میگذارد، کوه نیز حرفش را میشنود و از او عقبنشینی نمیکند.
هوش مصنوعی: روزی که علم به کمک او بیاید، او از دامن پاکش که آلوده به گناه است، شرمنده خواهد شد.
هوش مصنوعی: بخشش او مانند شیری است که پرده را کنار میزند و با سخاوتش جان میبخشد. عفو و گذشتش بر خطاها سایه میاندازد و نیکیها را روشن میکند.
هوش مصنوعی: هر شب، روحالامین مانند یک پروانه در فضای آسمانی آن مکان زیبا و مقدس، ظاهر میشود و جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چراغی به سقف محدودهاش نتابید، تصویر دریاچهی رحمت ازلی بدون هیچ گونه آلودگی و کدری بود.
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که دل و احساسات، منبع آفرینش و وجود هستند. به همین دلیل، آرامگاه و جایگاه آنها از جهان مادی و خاکی نیست و در عمق روح و جان انسانها قرار دارد.
هوش مصنوعی: خورشید نمیتواند از افق روشن شود، به خاطر شور و هیجان زائران در آسمان.
هوش مصنوعی: هر بار که گل در باغ به جام روضه میرسد، از خجالت نور خورشید رنگش تغییر میکند.
هوش مصنوعی: طبیعی است که یادبود او انسان را به گریه بیاندازد، چرا که یادآوری زیبایی و عظمت او باعث اشکآلود شدن چشمها میشود.
هوش مصنوعی: نشستن بر سر کتاب الهی و دست زدن به ظواهر آن، به معنای کفر و ناپسند است. باید به جای آن، با چشم و دل به زیباییهای عالم نگاه کرد و از تماشای انوار الهی لذت برد.
هوش مصنوعی: چرا کعبه به خاطر زیبایی تو، چهرهی خود را میپوشاند؟ دلهای شب اگر به عشق آن معشوق نجنبد، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: اگر یاد او در دل سراب به یادمان بیفتد، آن موج، الماسهای درخشان را به سمت خود میکشد.
هوش مصنوعی: از دود شمع روضه او، صبح های صادق هر روز، نور شمع موهایش را رنگین می کند.
هوش مصنوعی: روح اللهی که زندگی و حیات از نفس او جاری است، به پاکی و سادگی آن آسمان احترام میگذارد.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند از نعمت و فیض دسترسی نداشته باشد، اما به خاطر احساس شرم خود، در پس خورشید درمانده است.
هوش مصنوعی: در اطراف او، که درگیر مشکلات و آشفتگیهاست، تیر و کمان آماده است و اثاث خواب را به زیر کشیده است.
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق برای دیدن همه جا در دل من میچرخد و میگردد، تا چه زمانی میتوانم به خاطر غیبت از محبوبم به خودم دلخوشی بدهم؟
هوش مصنوعی: ای شعلهای که مانند نور صبح، از دل تو درخشش دارد، آفتاب از صفحۀ ناز و ظرافت تو میتابد و درخششی همچون شهاب از قلم تو بیرون میآید.
هوش مصنوعی: هر کسی که به درگاه تو نزدیک شود و به زائران تو ملحق گردد، مانند زائرانی که پیاده به زیارت میروند، برکات و موفقیتهای تو را به دست میآورد.
هوش مصنوعی: خورشید چگونه میتواند به آستان تو پا بگذارد؟ چرا که هیچکس بر سر قرآن کتابی ننوشته است.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر حرمت مزار پاک تو پیوند داده است نورش را به چراغ آفتاب.
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از موی تو برمیخیزد، به قدری دلنشین است که در قوانین شرع نیز به آن توجه شده و به زیبایی آن اهمیت داده شده است. این بوی خوش مانند خون مشک ناب است که ارزش و کیفیت بالایی دارد.
هوش مصنوعی: یوسف همهی زیباییهای خود را به نمایش گذاشت و حسادت زیبایی تو باعث شد که دلها به تپش بیفتد.
هوش مصنوعی: خاک خراسان از تربت تو زندگی گرفته است و این نعمت بیپایان از دل به سینهها منتقل میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر حسادتی که در دل برخی وجود داشت، خاک نشابور به دلیری و شادابی درآمد و سرزمین طوس از وجود تو بهرهمند و سعادتمند شد.
هوش مصنوعی: غربت برای مردم به مانند یوسف عزیز شد، زمانی که او به عنوان پادشاه غریبان مورد خطاب قرار گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی که نگهبانان باغ تو آواز سر دهند، بلبل با صدای دلنشینش به آتش عشق خود دچار میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، کعبه حالتی غمگین و سیاه به خود گرفته است. ای خورشید، بر سرزمین غربت بتاب و روشنی ببخش.
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی تو به مانند سوار شدن بر کشتی است که وقتی پا بر روی منبر قرار میگیرد، یونانیان از خجالت سرشان را به زیر آب میبرند. این جمله به نوعی نشاندهندهی برتری و فضیلت علم و دانش است که دیگران در برابر آن احساس شرم و کوچکی میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر تأثیر زیادی که وجود تو بر زندگی من گذاشته، حالا انگار سرانگشت آفتاب به نیلوفر آبی تبدیل شده است. این یعنی نور و زیبایی تو به قدری در من رسوخ کرده که حتی روشنایی آفتاب هم به شکل گل نیلوفر در آمده است.
هوش مصنوعی: از باغ خشم تو، فقط یک میوه تلخ و بیمزه به نام حنظل به دست میآید. در چنین حالتی، هیچکس نمیتواند به تندی و تلخی نگاه تو پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در پی محبت و راه تو جان داد، در روز قیامت به روشنی و شکوهی مانند خورشید ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: ای پوششدهندهی نوشتههای تاریک، که نور روشنایی روح تو چون شمع در کوه طور، بر چهرهات حجاب میافکند.
هوش مصنوعی: من از هند، آرزوهای بزرگ و زیبا مانند پرهای طاوس آوردهام، اما دلم همچون دلی سیاه و غمگین است.
هوش مصنوعی: پیش از آنکه عدالت خداوند به خاطر خون من انتقام بگیرد و عقابی به شکار بیفتد، باید حواسمان جمع باشد.
هوش مصنوعی: در پناه حمایت و کمک تو مرا در آغوش بگیر تا بتوانم از چنگال سختیها و مشکلات آزاد شوم و به آرامش برسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.