گنجور

 
ادیب صابر

عید خوبان را چو روی خویشتن آراسته است

راست پنداری ز رویش عید عیدی خواسته است

گر جمال عید، عالم را بیاراید رواست

عید را باری جمال روی او آراسته است

خاک راه از بوی زلفش پر نسیم عنبر است

چشم خلق از نور رویش بر مه ناکاسته است

فتنه ای از حسن او در تعبیه ره یافته است

نوحه ای از عشق او از عیدگه برخاسته است

سرو و باغ و باغبان از قامت او طیره اند

گویی او را باغبان مجد دین پیراسته است

سید مشرق که از بخشیده و انعام اوست

هر چه اندر مشرق و مغرب نعیم و خواسته است

 
 
 
sunny dark_mode