چو کسی در آمد از پای و تو دستگاه داری
گرت آدمیتی هست دلش نگاه داری
به ره بهشت فردا نتوان شدن ز محشر
مگر از دیار دنیا که سر دو راه داری
همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی
نگهی به خویشتن کن که تو هم گناه داری
ره طالبان و مردان کرم است و لطف و احسان
تو خود از نشان مردی مگر این کلاه داری
به چه خرمی و نازان گرو از تو برد هامان
اگرت شرف همین است که مال و جاه داری
چه درختهای طوبیست نشانده آدمی را
تو بهیمهوار الفت به همین گیاه داری
به کدام روسپیدی طمع بهشت بندی
تو که در خریطه چندین ورق سیاه داری
به در خدای قربی طلب ای ضعیف همت
که نماند این تقرب که به پادشاه داری
تو مسافری و دنیا سر آب کاروانی
نه معول است پشتی که بر این پناه داری
که زبان خاک داند که به گوش مرده گوید
چه خوش است عیش وارث که به جایگاه داری
تو حساب خویشتن کن نه عتاب خلق سعدی
که بضاعت قیامت عمل تباه داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
که جمال سرو بستان و کمال ماه داری
در کس نمیگشایم که به خاطرم درآید
تو به اندرون جان آی که جایگاه داری
ملکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانم
[...]
تو که شاه ملک حسنی و سریر و جاه داری
دل همچو من گدائی عجب ار نگاه داری
ز توام امید رحمت بکدام روی باشد
که نه غم از آب دیده نه خبر ز آه داری
ز میان ماهرویان رسدت بحسن دعوی
[...]
ز دریچه های چشمم نظری به ماه داری
چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری
به شب سیاه عاشق چکند پری که شمعی است
تو فروغ ماه من شو که فروغ ماه داری
بگشای روی زیبا ز گناه آن میندیش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.