لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سعدی

نظر دریغ مدار از من ای مه منظور

که مه دریغ نمی‌دارد از خلایق نور

به چشم نیک نگه کرده‌ام تو را همه وقت

چرا چو چشم بد افتاده‌ام ز روی تو دور

تو را که درد نبودست جان من همه عمر

چو دردمند بنالد نداریش معذور

تن درست چه داند به خواب نوشین در

که شب چگونه به پایان همی‌برد رنجور؟

مرا که سحر سخن در همه جهان رفتست

ز سحر چشم تو بیچاره مانده‌ام مسحور

دو رسته لؤلؤ منظوم در دهان داری

عبارت لب شیرین چو لؤلؤ منثور

اگر نه وعدهٔ مؤمن به آخرت بودی

زمین پارس بهشتست گفتمی و تو حور

تو بر سمندی و بیچارگان اسیر کمند

کنار خانهٔ زین بهره‌مند و ما مهجور

تو پارسایی و رندی به هم کنی سعدی

میسرت نشود مست باش یا مستور

چنین سوار درین عرصهٔ ممالک پارس

ملک چگونه نباشد مظفر و منصور؟

اجل و اعظم آفاق شمس دولت و دین

که برد گوی نکو نامی از ملوک و صدور

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی

چنان گریخت ز دهر دو رنگ، رنگ فتور

که باز شانه کند همچو باد سنبل را

به نیش چنگل خون ریز تارک عصفور

فرخی سیستانی

دلم همی نشود بر فراق یار صبور

همی بخواهد پرسیدن و سلام از دور

اگر فراق بخواهد دل من از پس وصل

ملامتش نکنم بلکه دارمش معذور

ز کام و آرزو‌ی خویش گم شده‌ست دلم

[...]

قطران تبریزی

گل شکفته نماند مگر بصورت حور

خروش رعد نماند مگر بنفخه صور

مسعود سعد سلمان

رسید عید و من از روی حور دلبر دور

چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور

مرا که گوید کای دوست عید فرخ باد

نگار من به لهاورد و من به نیشابور

ره دراز و غریبی و فرقت جانان

[...]

وطواط

جهان سرای غرورست، نی سرای سرور

طمع مدار سرور اندرین سرای غرور

بعاقبت بحسام هوان شود مجروح

دلی که او بحطام جهان شود مسرور

فساد دین همه از جمع خواسته است و ترا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه