دستوپابریدهای هزارپایی بکُشت. صاحبدلی بر او گذر کرد و گفت: سُبْحٰانَالله! با هزار پایْ که داشت چون اجلش فرارسید از بیدستوپایی گریختن نتوانست.
چو آید ز پی دشمنِ جانستان
ببندد اجل پایِ اسبِ دوان
در آن دم که دشمن پیاپی رسید
کمانِ کیانی نشاید کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چون به فرمانِ تقدیر، دشمنِ جانشکار به دنبال آید، مرگ پایِ اسبِ دونده را در قید و بند افکند(میبندد)؛
در آن لحظه که دشمن دمادم فراز آید، با کمانِ بزرگِ شاهی هم نمیتوان تیر انداخت و جان از معرکه به در بُرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.