کارم چو زلف یار پریشان و دَرهمست
پشتم به سان ابروی دلدار پرخَمست
غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت
«این شادی کسی که در این دور خُرمست»
تنها دل منست گرفتار در غمان
یا خود در این زمانه دل شادمان کمست
زین سان که میدهد دل من دادِ هر غمی
انصاف ملک عالم عشقش مسَلمست
دانی خیال روی تو در چشم من چه گفت؟
آیا چه جاست این که همه روزه با نمست
خواهی چو روز روشن دانی تو حال من
از تیرهشب بپرس که او نیز محرمست
ای کاشکی میان منستی و دلبرم
پیوندی این چنین که میان من و غمست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و اندوه شاعر نسبت به عشق و غم حکایت میکند. شاعر خود را در وضعیت پریشانی و ناامیدی میبیند و نسبت به محبوب خود احساس ناتوانی میکند. او میگوید که تنها دلش در این دوران غمگین است و شادمانیهای دیگران را نمیبیند. شعر به تأملات شاعر درباره عشق و رنجش پرداخته و بیان میکند که غم به گونهای در او رسوخ کرده که حتی تصور محبوبش نیز نگرانش میکند. شاعر از عمق احساساتش و ارتباط تنگاتنگش با غم سخن میگوید و آرزو دارد پیوندی عمیقتر با محبوبش داشته باشد.
درهم: آشفته و بی نظم و ترتیب / پرخم: خمیده / تشبیه: کار به زلف یار و پشت به ابروی دلدار مانند شده است. / معنی: کارم همانند زلفان یار درهم پیچیده و آشفته و پشتم مثل ابروان او خمیده است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
نوش کردن: به لذت نوشیدن / به شادی کسی: منظور به شادی نوشیدن شراب است، در اصطلاح امروز یعنیبه سلامتی کسی شراب نوشیدن، رسمی قدیم بوده که رودکی گوید زان می خوشبوی ساغری بستاند یاد کند روی شهریار سجستان خود بخورد نوش و اولیاش هم ایدون گوید هر یک چو می بگیرد شادان شادی بو جعفر احمد بن محمد آن مه آزادگان و مفخر ایران (رودکی به نقل از صفا، تاریخ ادبیات ایران، جلد اول، 383). به عقیده دکتر خانلری اشاره به رسم شادی خوردن عیاران دارد و به نقل از تاریخ سیستان می نویسد: شادی خوردن معنی اصطلاحی خاصی دارد و از آداب و رسوم عیاران است. وقتی که شهرت هنرهای یکی از رییسان این فرقه یعنی اسفهسالار یا سرهنگ عیاران منتشر می شود، جوانان یا عیاران دیگر در غیبت یا در حضور با مراسم خاص "شادی اومی خوردند". در این مراسم باید به پا خیزند و جام را تا سر خود بالا ببرند و سپس یکباره بنوشند. کسی که این مراسم را انجام داده است از آن پس خود را درخدمت عیار می گذارد و از هیچ گونه فداکاری و جانبازی در اجرای فرمان اودریغ نمی کند. در این کتاب بار اصطلاح "شادی خورده" درست به معنی و مترادف "مرید" و "سرسپرده" در اصطلاحصوفیان است. (خانلری، "سه کلمه در شعر حافظ" کنگره جهانی سعدی و حافظ، 198 به نقل از شرح غزل های حافظ، دکتر حسینعلی هروی، 1798) / دور: در معنای غیرمنظورش یعنی "حلقه شراب خواران" با "نوش کردن و شادی کسی گفتن" / معنی: خون دلم را غم، چونان شرابی نوشید و گفت: این جام را به سلامتی کسی می نوشم که در این روزگار شاد و خرم است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
معنی: آیا در این زمانه فقط دل من اسیر اندوه است؟ یا اصلا دل شادمان کم است؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
داد دادن: رسیدگی کردن و کاری را به خوبی انجام دادن / انصاف: قید است، انصافاً، از روی داد، به راستی. (لغتنامه) / مُلک: فرمانروایی، سلطنت. / تشبیه: عشق به عالم (اضافه تشبیهی). / معنی: اینگونه که دل من حق غم را ادا می کند و با هر غمی می سازد، انصافا فرمانروایی سرزمین عشق به او سپرده خواهد شد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
نم: تر. / استعاره مکنیه: خیال (به قرینه ی گفتن) / جناس قلب: من، نم. / معنی: آیا می دانید که تصویر خیالی چهره تو که در دیدگان جا گرفته بود، به من چه گفت؟ گفت: این چشم چه جایی هست که هر روزه تر و مرطوب است؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
محرم: رازدار / تشبیه: حال من به روز روشن مانند شده است / تضاد: روز و شب، روشن و تیره. / معنی: اگر می خواهی حال من چون روز روشن بر تو آشکار گردد، از شب تیره بپرس، زیرا شبان تیره محرم سیاه روزی های من بوده است و من بارها در دل شب از تیره روزی خود نالیده ام. - منبع: شرح غزلهای سعدی
من استی: من می بود. / معنی: ای کاش این پیوند محکم و استواری که میان من و اندوه وجود دارد در میان من و دلبر من بسته می شد! - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خوارزمشاه بر همه شاهان مقدمست
اسباب خسروی همه او را مسلمست
صدر جریدهٔ همه ابنای دولتست
بیت قصیدهٔ همه اعقاب آدمست
از جاه او قوام قوانین ملتست
[...]
ای صفّه کز صفاز خورنق نمونه ئیست
گوئی که جفت طاق سپهر معظّمست
چون هست با نیش ابراهیم ازان قبل
مانند کعبه قبله ی اولاد آدمست
پیوسته قطب دولت و دین را قرار باد
[...]
رویم شکفته از سخن تلخ مردمست
زهرست در دهان و لبم در تبسمست
بیطاقتم چنانکه ندارم مجال صبر
رحمی، به دل درآی که جای ترحمست
سیاره ی زبون چکند فتنه مهر تست
[...]
در فتح ری نمود سپهدار نامدار
کاری که خارج از هنر و زور رستمست
تاریخ این فتوح ز الهام کردگار
جد و جهاد و جهد سپهدار اعظمست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.