مجنون عشق را دگر امروز حالت است
کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است
فرهاد را از آن چه که شیرین تُرُش کند
این را شکیب نیست، گر آن را ملالت است
عذرا که نانوشته بخواند حدیث عشق
داند که آبِ دیدهٔ وامق، رسالت است
مطرب همین طریقِ غزلگو نگاه دار
کاین ره که برگرفت، به جایی دلالت است
ای مدعی که میگذری بر کنار آب
ما را که غرقهایم، ندانی چه حالت است
زین در کجا رویم؟ که ما را به خاک او
و او را به خون ما که بریزد حوالت است؟
گر سر قدم نمیکنمش پیش اهل دل
سر بر نمیکنم، که مقام خجالت است
جز یاد دوست هر چه کنی، عمر ضایع است
جز سِر عشق، هر چه بگویی بطالت است
ما را دگر معامله با هیچ کس نمانْد
بیعی که بیحضور تو کردم، اِقالت است
از هر جفات، بوی وفایی همی دهد
در هر تَعَنُّتْیْتْ، هزار استمالت است
سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر او
علمی که ره به حق ننماید، جهالت است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و هوای عاشقانه و مشکلات ناشی از عشق میپردازد. شاعر از حال خوش و در عین حال دردناک عشق مجنون و لیلی سخن میگوید و میگوید که عشق واقعی نیازمند صبر و فداکاری است. او تأکید میکند که یاد دوست و عشق حقیقی باید در زندگی مورد توجه قرار گیرد و هر چیزی جز این، بیفایده و ضیاع عمر است. در نهایت، شاعر به اهمیت عشق و وفا اشاره کرده و همگان را به ترک دلبستگیهای غیر واقعی دعوت میکند تا به حقیقت و عشق واقعی برسند.
حالت: شور و حال/ ضلالت: گمراهی/ مجنون و لیلی: - > ٧/١٠ / تلمیح: به داستان لیلی و مجنون. / معنی: مجنون که بر اثر عشق کارش به جنون کشیده، امروز وجد و حال دیگری دارد؛ زیرا آیین معشوق خویش را دین حق و آیین های دیگر را گمراهی می داند.
فرهاد: عاشق شیرین و رقیب خسرو پرویز بود. در متون تاریخی و ادبی کهن اشاره ای به شخصیّت او نشده است. تنها در برخی از کتاب های کهن نام او را به عنوان فرهاد حکیم که مهندس بود و کار ساختن برخی از نقوش در بناهای عصر خسرو پرویز به او منسوب است، می توان یافت. از قرن ششم هجری به بعد که نظامی در داستان خسرو و شیرین ماجرای عشق او و شیرین را به نظم در آورده است، شهرت فرهاد در ادب فارسی به جایی رسید که از خسرو نیز معروف تر شد. شخصیّت فرهاد در هاله ای از افسانه به عنوان مظهر پاکبازی و عشق همچون اسطوره ای در شعر و ادب فارسی جاویدان شده است. بر طبق افسانه ها فرهاد شیفته ی شیرین، معشوقه ی خسرو شد و خسرو او را به کندن کوه بیستون واداشت. فرهاد با شوق و توانایی خاصّی به این کار پرداخت و پاره های سنگین و عظیم کوه را که صد مرد از برداشتن آنها عاجز بودند، می کند و می افکند. گویند پیرزنی به دروغ خبر مرگ شیرین را به او رساند و فرهاد با شنیدن این خبر از حسرت تیشه بر فرق خود فرود آورد و جان باخت.)) ( فرهنگ اساطیر) / / فرهاد از آنچه: بدان سبب و بدان جهت که / ملالت: دلتنگی. / کنایه: ترش کردن( روی در هم کشیدن، ملول و افسرده شدن) / ایهام تضاد: بین ((شیرین)) در معنای غیر منظور خود با ((ترش)) / تلمیح: به داستان شیرین و فرهاد.معنی: فرهاد با ترش رویی و عتاب شیرین چه می تواند کرد؟ درست است که شیرین ملول و دلتنگ است؛ امّا فرهاد هم بی تاب و بی قرار است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
عذرا و وامق: - > ٤/٨ / آب: اشک / رسالت: نامه و پیام. / تلمیح: به داستان وامق و عذرا / تناسب: نوشته، خواندن، رسالت/ تشبیه: آب دیده به رسالت مانند شده است. / معنی: عذرا که می تواند ماجرای عشق را ننوشته بخواند، به خوبی می داند اشک دیدگان وامق نامه ای است که پیام عشق می گزارد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده/ غزل: (( نقش غزل را از دو طریق باید نگریست، یکی در فنّ شعر و دیگری در موسیقی. غزل در لغت به معنی سخن گفتن با زنان، و در اصطلاح شعر، ابیاتی چند است متّحد در وزن و قافیه که فقط بیت اوّل آن مصرّع باشد و مشروط بر آنکه از دوازده بیت متجاوز نباشد. ابیات غزل را بین پنج تا چهارده نوشته اند؛ مانند غزل های پنج بیتی ابن یمین و تا چهارده بیتی عماد خراسانی و دیگران. غزل در موسیقی قدیم شعری غنایی و ملحون؛ مانند ترانه و قسمتی از رباعّیات و دوبیتی ها از جنس سرود و تصنیف محسوب می شده که به همراهی ضرب و آهنگ و ساز و آواز خوانده می شده است و این نوع غزل است که با اصطلاح قول در معنی سرود و آوازه خوانی مترادف گشته و قوّال به معنی خواننده نیز از همین ریشه (قول) است.)) (واژه نامه ی موسیقی ایران زمین) / ره: کوتاه شده ی راه و در اصطلاح موسیقی مقام، پرده و آهنگ / دلالت: راهنمایی و هدایت. / ایهام دوگانه خوانی: ١- غزل گو ( صفت فاعلی مرّکب) ٢- غزل (مفعول) گو (فعل) ایهام دستوری/ مطرب ١- منادا ٢- متمّم/ تناسب: مطرب، غزل، گو ( گفتن= خواندن)، ره / ایهام ترادف: بین ((ره)) در معنی ((جاده)) که در اینجا مراد نیست با ((طریق)). / معنی: مطرب، همین شیوه ی غزل خواندن را نگه دار، یا به مطرب بگو که همین شیوه ی غزل خواندن را نگه دارد؛ زیرا این پرده ای که برگزیده، به جایی رهنمون است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
مدعی: -> ١٨/٢ / معنی: ای لاف زن که بر ساحل و در فراغت و امنیّت گام می زنی، هرگز نمی توانی حال ما را که غرقه ی دریاییم دریابی. - منبع: شرح غزلهای سعدی
حوالت: سپردن، حوالتگاه. / معنی: از درگاه معشوق به کجا می توانیم رفت؟ زیرا حواله ی رفتن به کوی او را به ما و ریختن خون ما را به او سپرده اند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
برکردن: بلند کردن. / کنایه: سر قدم کردن (اظهار بندگی و فرمانبرداری کردن، شوق و اشتیاق نشان دادن) / جناس لاحق: سر، بر / جناس تام: سر (رأس) سر ( با توجّه به کنایه ی سر برکردن) معنای مجازی دارد/ تضاد: سر، قدم. / معنی: اگر سر خویش را به زیر پای او نیندازم، دیگر نمی توانم پیش عاشقان، آن را بالا نگه دارم؛ زیرا این عمل (سر زیر گام های دوست نینداختن) موجب شرمساری است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
بطالت: بی کاری و کاهلی و معطّلی. / معنی: هر کاری به جز ذکر دوست انجام دهی، عمر خود را بر باد داده ای و به جز راز عشق هرچه بر زبان آوری، عمر را به بطالت و بی کاری گذرانده ای. - منبع: شرح غزلهای سعدی
معامله: تجارت و داد و ستد، رفتار و روش / بیع: خرید و فروش/ اقالت: فسخ معامله و خرید و فروش. / تناسب: معامله، بیع، اقالت. / معنی: ما دیگر با هیچ کس سر داد و ستد و تعامل نداریم؛ زیرا هر معامله ای که در نبود تو انجام داده ایم، گویی فسخ بیع بوده و باطل است. ( بی تو به سر نمی شود) - منبع: شرح غزلهای سعدی
وفا: - > ٢/٧ / تعنّت: سرزنش و عتاب / استمالت: دلجویی. / جناس لاحق: جفا، وفا / استعاره ی مکنیّه: بوی وفا ( وفا مانند گلی است که بو دارد) / تضاد: تعنّت, استمالت. / معنی: از هر ستم و تندخویی تو بوی محبّتی به مشام می رسد و در هر ملامت و سرزنش تو هزار دلجویی وجود دارد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
لوح: صفحه و هر چیز پهن که بتوان بر روی آن نوشت. / تناسب: لوح، نقش / تشبیه: دل به لوح ( اضافه ی تشبیهی) / تضاد: علم، جهل. / معنی: ای سعدی، صفحه ی دل خویش را از تصویرهایی که جز او را می نماید پاک ساز؛ زیرا هر دانشی که هدایتگر آدمی به حقّ و حقیقت نباشد، عین نادانی است. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نی نی سخن مپرس که جای ملالت است
دانم ملالت است و ندانم چه حالت است
عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است
من مجرم محبت و دوزخ فراق یار
واه درون به صدق مقالم دلالت است
گیرم به خون دیده نویسم رساله را
[...]
با دوستان ثشسته چه جای ملامت است
از دشمنان گسسته چه وقت ملالت است
از عقل خیره میکشم امروز انتقام
در پیشگاه عشق که بیت العدالت است
خطی نوشته بر لب میگون بمشک ناب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.