کاش کان دلبر عیار که من کشتهٔ اویم
بار دیگر بگذشتی که کند زنده به بویم
ترک من گفت و به ترکش نتوانم که بگویم
چه کنم نیست دلی چون دل او ز آهن و رویم
تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم
تا نفس ماندم اندر عقبش پرسم و پویم
دشمن خویشتنم هر نفس از دوستی او
تا چه دید از من مسکین که ملول است ز خویم
لب او بر لب من این چه خیال است و تمنا
مگر آن گه که کند کوزهگر از خاک سبویم
همه بر من چه زنی زخم فراق ای مه خوبان؟
نه منم تنها کاندر خم چوگان تو گویم
هر کجا صاحب حُسنیست ثنا گفتم و وصفش
تو چنان صاحب حسنی که ندانم که چه گویم
دوش میگفت که سعدی غم ما هیچ ندارد
مینداند که گرم سر برود دست نشویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساس عمیق عشق و وابستگی خود را به معشوق بیان میکند. او از دل خود که به معشوق وابسته است، سخن میگوید و میخواهد دوباره او را ببیند. عشق او به اندازهای قوی است که حتی دشمنیهایش نیز از دوستی معشوق ناشی میشود. شاعر در تلاشی مداوم است تا در کنار معشوق باشد و از او جان نگیرد. همچنین، او میگوید که هر جا زیبایی باشد، نام آن را میبرد ولی هیچ زیبایی را به اندازه محبوبش نمیداند. در انتها، شاعر از غم و درد فراق معشوق میگوید و اشاره میکند که بیخبر از غمی که در دل دارد، دیگران نمیتوانند او را درک کنند.
هوش مصنوعی: کاش که معشوقهٔ دلربای من، که من به خاطر او جان دادهام، دوباره از کنارم بگذرد تا بویی از وجودش ببرم و زنده شوم.
هوش مصنوعی: دختر ترک به من گفت و من نتوانستم بگویم چه کار کنم، زیرا دل من مثل دل او محکم نیست.
هوش مصنوعی: من تا وقتی که پایم برود، در پی او مینشینم و برمیخیزم. هر زمان که نفس میکشم، در دنبالهاش میزنم و به دنبال او میروم.
هوش مصنوعی: دشمن خودم هستم، هر لحظه از دوستی او چه چیزی از من بیچاره دیده که از رفتار من ناراحت است.
هوش مصنوعی: این جمله به تعبیر حس و حال عاشقانهای اشاره دارد که بیانگر نزدیک بودن دو نفر است. لبهای او بر لبهای من قرار دارد و این سوال پیش میآید که این نزدیکی چه معنایی دارد و آیا فقط یک خیال و آرزو نیست. سپس به تصویرسازی از کوزهگر اشاره میکند که از خاک یک سبو (ظرف) میسازد، که میتواند نمادی از خلق و شکلگیری رابطه یا عشق باشد. در واقع، این تصویر به نوعی ابراز احساسات و زیبایی در ارتباط با دیگری را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ای ماه زیبایان، چرا به من زخم فراق میزنی؟ من تنها نیستم، بلکه در بازی تو همچون توپی در خم چوگان تو به سر میبرم.
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی وجود دارد، من از آن ستایش میکنم و وصف میکنم. اما تو چنان زیبا هستی که نمیدانم چگونه تو را توصیف کنم.
هوش مصنوعی: دیروز شخصی میگفت که سعدی اصلاً نگران غم ما نیست. او نمیداند که ما چهقدر در درد و رنج هستیم و دلمان تحت فشار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بی تو در کنج غم ای پشت به خویش ای به تو رویم
گاهی از غم بخروشم گهی از درد بمویم
بارها با دل غمگین که به جان غم همه زویم
گفته بودم چو بیائی غم دل با تو بگویم
عهد کردم که بجز حرف غم عشق نگویم
یا رهی جز طلبت با قدم صدق نپویم
هر چه جز نقش تو زآئینه خاطر بزدایم
هر چه جز یاد تو از لوح دل و دیده بشویم
باده بر پاک دلان صلا خسرو دوران
[...]
هر دم از یاد تو با چشم جدا گریم و مویم
که به سروقت تو چشمیست جدا هر سر مویم
اشک رنگین نه به خود میرود از دیده به رویم
سجده بر روی بتی دارم و خون است وضویم
به چه سوگند خورم کز تو سر خویش ندارم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.