گنجور

 
سعدی

امروز مبارک است فالم

کافتاد نظر بر آن جمالم

الحمد خدای آسمان را

کاختر به درآمد از وبالم

خواب است مگر که می‌نماید

یا عشوه همی دهد خیالم

کاین بخت نبود هیچ روزم

وین گل نشکفت هیچ سالَم

امروز بدیدم آن چه دل خواست

دید آن چه نخواست بدسگالم

اکنون که تو روی باز کردی

رو باز به خیر کرد حالم

دیگر چه توقع است از ایام؟

چون بدر تمام شد هلالم

بازآی کز اشتیاق رویت

بگرفت ز خویشتن ملالم

آزرده‌ام از فراق چونانک

دل باز نمی‌دهد وصالم

وز غایت تشنگی که بردم

در حلق نمی‌رود زلالم

بیچاره به رویت آمدم باز

چون چاره نماند و احتیالم

از جور تو هم در تو گیرم

وز دست تو هم بر تو نالم

چون دوست موافق است سعدی

سهل است جفای خلق عالم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۴۰۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۴۰۸ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

همین شعر » بیت ۶

اکنون که تو روی باز کردی

رو باز به خیر کرد حالم

اوحدی

زان دم که تو روی باز کردی

از هر چه بجز تو بازم آورد

نظامی

من گر گهرم وگر سفالم

پیرایهٔ توست روی مالم

اوحدی

من کشتهٔ عشق آن جمالم

آشفتهٔ آن دو زلف و خالم

جهان ملک خاتون

بگرفت ز دست غم ملالم

باشد که نظر کنی به حالم

من بلبل مست در گلستان

از شوق رخش چرا ننالم

در حسرت آن هلال ابرو

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
فصیحی هروی

مستانه ز بس که دیده حالم

مدهوش شد از می سوالم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه