دلی که دید که غایب شدهست از این درویش
گرفته از سر مستی و عاشقی سر خویش
به دست آن که فتادهست اگر مسلمان است
مگر حلال ندارد مظالم درویش
دل شکسته مروت بود که بازدهند
که باز میدهد این دردمند را دل ریش
مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد
دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش
رمیدهای که نه از خویشتن خبر دارد
نه از ملامت بیگانه و نصیحت خویش
به شادکامی دشمن کسی سزاوار است
که نشنود سخن دوستان نیک اندیش
کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت
که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش
دگر به یار جفاکار دل منه سعدی
نمیدهیم و به شوخی همیبرند از پیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این شعر به احساسات عمیق و دردناک عاشقانه اشاره دارد. گوینده از دلشکستگی و جدایی از معشوق صحبت میکند و به این موضوع میپردازد که دل شکستهاش اجازه نمیدهد به راحتی تسلیم شود. او از گرفتاریهایش و عدم خبری از معشوقش ابراز میکند و میگوید که فرار کرده و از خود بیخبر است. در نهایت، به این نتیجه میرسد که دیگر نباید به یار جفاکار تکیه کند و از آزار او فاصله بگیرد ولی اگر دل بیقرارش بگذارد. شعر بر مفهوم صبر و تحمل در برابر سختیها تأکید میکند.
آیا کسی دلی را دید که از این درویش(صاحب و مالکش)جدا شده و به خاطر شور و شوق عشق، از خود بیخود شده و عقلش را از دست داده است.
کسی که به دست او گرفتارم اگر واقعا مسلمانست . چطور ظلم و ستم خود بر این درویش را توجیه میکند؟
آیین برابری و جوانمردی که دل شکسته را پس بدهند ولی مگر کسی هست(میتواند) که دل شکسته من را برگرداند؟
حتی ماه(ماه کامل) پس از دو هفته اسیران غمش رانجات داد. ولی نگار من پس از گذشت دوهفته هیچ خبری از او نرسید.
کسی هستم که از خودش بیخبر است و از انتقاد دیگران و از نصیحت دوستان خود
کسی که سخنان دوستان صادق و خوب را نادیده گرفته و به آنها گوش نداده سزاوار آن است بیچاره شود و دشمنانش از غم او به شاد کامی بنشینند.
حالا چه بخواهم و چه نه، باید با تمام سختیها و آسانیهای دردش کنار بیایم،مانند جویندگان عسل که در طبیعت نیش تلخ زنبور را تحمل میکنند .
دیگر به یاری که وفا ندارد، دل نده سعدی. نمیخواهیم بدهیم ولی او با لطافت و زیرکی آن را از دست ما میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
بخدمت آمد نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که باز گردد پیر و پیاده و درویش
چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
که بر سکیزد چون من فرو سپوزم بیش
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول فتد بخنده خریش
نزار و تافته گشتم بسان ساروی تو
مکن بترس ز ایزد ز عاقبت بندیش
چو مته تو شدم در غم تو سرگردان
بسان چوب تو از اسکنه شدم دلریش
همیشه هجران جویی بسان اره خود
[...]
شهاب دین موید که بر سپهر هنر
بنور خاطری از آفتاب و از مه بیش
بآفتاب و به مه آن کند طبیعت تو
که آفتاب بخوامیش و ماهتاب بخویش
عطارد از تو برد بر فلک بغیرت و رشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.