تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود
گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود
چو هر چه میرسد از دست اوست فرقی نیست
میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود
نسیم باد صبا بوی یار من دارد
چو باد خواهم از این پس به بوی او پیمود
همیگذشت و نظر کردمش به گوشه چشم
که یک نظر بربایم مرا ز من بربود
به صبر خواستم احوال عشق پوشیدن
دگر به گِل نتوانستم آفتاب اندود
سوار عقل که باشد که پشت ننماید
در آن مقام که سلطان عشق روی نمود
پیام ما که رساند به خدمتش که رضا
رضای توست گرم خسته داری ار خشنود
شبی نرفت که سعدی به داغ عشق نگفت
دگر شب آمد و کی بی تو روز خواهد بود



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از سعدی، به عشق و حالاتی که در پی آن به وقوع میپیوندد، میپردازد. شاعر بیان میکند که اگر عشق در دل نباشد، شور و حالتی هم وجود نخواهد داشت. او توضیح میدهد که آنچه از دست خدا میرسد، فرقی نمیکند چه باشد؛ چه شیرین باشد و چه تلخ. نسیم صبح، بوی محبوبش را به همراه دارد و شاعر به دنبال آن بوی خوش است. با یک نگاه به محبوب، شاعر متوجه میشود که عشق او را کاملاً در خود غرق کرده است. او سعی میکند در برابر عشق صبر پیشه کند، اما نمیتواند خود را از نور عشق دور کند. در پایان، شاعر از داغ عشق خود سخن میگوید و این حس را به نحوی ابراز میکند که بیاو زندگی و روزها بیمعنا هستند.
هوش مصنوعی: تو نمیتوانی مست و شیدا شوی اگر عاشق نباشی. خیال نکن که از چیزهای بیارزش و ناپخته چیزی بهدست میآید.
معنی: از آنجا که هر چه بر ما میرسد از جانب اوست؛ پس تفاوتی نمیکند که نوشیدنی شیرین یا شمشیری زهرآلوده باشد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی بوی محبوب من را به همراه دارد. از این پس میخواهم در این باد به سمت او حرکت کنم.
هوش مصنوعی: او از کنار من میگذشت و به من نگاهی انداخت. من نیز با چشمی در گوشه چشم او را زیر نظر داشتم، تا شاید با یک نگاهش، قلب مرا بدزدد و از وجودم بیخبر کند.
معنی: در پی آن بودم تا با صبر و شکیبایی کاروبار عاشقی و بیتابی خویش را پنهان سازم؛ اما این کار درست مثل پوشاندن خورشید با گِل ناممکن بود. - منبع: شرح غزلهای سعدی
معنی: آنگاه که عشق مثل سلطانی حمله آرد، عقل از آن سوارانی نیست که تاب پایداری داشته باشد و نگریزد. / تقابل عقل و عشق -> ۱۳۶٫۶ - منبع: شرح غزلهای سعدی
معنی: چه کسی پیغام ما را به او میرساند؟ که رضا و خشنودی ما همان چیزی است که تو میخواهی؛ چه مرا خسته و مجروح و چه خشنود سازی. - منبع: شرح غزلهای سعدی
معنی: هیچ شبی سپری نشد که سعدی با داغ و غصهٔ عشق نگفته باشد که باز شب آمد؛ اما این شب بدون تو کی روز خواهد شد؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.