گنجور

 
سعدی

عیب جویانم حکایت پیش جانان گفته‌اند

من خود این پیدا همی‌گویم که پنهان گفته‌اند

پیش از این گویند کز عشقت پریشانست حال

گر بگفتندی که مجموعم پریشان گفته‌اند

پرده بر عیبم نپوشیدند و دامن بر گناه

جرم درویشی چه باشد تا به سلطان گفته‌اند

تا چه مرغم کم حکایت پیش عنقا کرده‌اند

یا چه مورم کم سخن نزد سلیمان گفته‌اند

دشمنی کردند با من لیکن از روی قیاس

دوستی باشد که دردم پیش درمان گفته‌اند

ذکر سودای زلیخا پیش یوسف کرده‌اند

حال سرگردانی آدم به رضوان گفته‌اند

داغ پنهانم نمی‌بینند و مهر سر به مهر

آن چه بر اجزای ظاهر دیده‌اند آن گفته‌اند

ور نگفتندی چه حاجت کآب چشم و رنگ روی

ماجرای عشق از اول تا به پایان گفته‌اند

پیش از این گویند سعدی دوست می‌دارد تو را

بیش از آنت دوست می‌دارم که ایشان گفته‌اند

عاشقان دارند کار و عارفان دانند حال

این سخن در دل فرود آید که از جان گفته‌اند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۲۲۳ به خوانش علی رفیعی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۲۳ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابن یمین

شادباش ای دل که حالت پیش جانان گفته اند

ماجرای درد تو یکیک بدرمان گفته اند

شوق بلبل پیش گل یکسر حکایت کرده اند

حالت پروانه را با شمع رخشان گفته اند

این چه دولت بود یارب کز چنین مور ضعیف

[...]

کمال خجندی

اهل دل زلف درازت رشته جان گفته‌اند

زین حدیثم بوی جان آمد که ایشان گفته‌اند

تا دهانت نیست پیدا وز نظرها شد نهان

خرده‌بینان وصف آن پیدا و پنهان گفته‌اند

زآن دهان چون شکر هر گه حدیث آمد به لب

[...]

آشفتهٔ شیرازی

صحبتی از جان مگر در پیش جانان گفته‌اند

نور پیدا را حدیث از نار پنهان گفته‌اند

قصه دل‌های زار عاشقان با زلف تو

گرچه جمعی گفته‌اند اما پریشان گفته‌اند

سر بلند است ار سرش بر دار یاسا می‌زند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه