دل نماندهست که گوی خم چوگان تو نیست
خصم را پای گریز از سر میدان تو نیست
تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد
هیچ مجموع ندانم که پریشان تو نیست
در تو حیرانم و اوصاف معانی که تو راست
و اندر آن کس که بصر دارد و حیران تو نیست
آن چه عیبست که در صورت زیبای تو هست
وان چه سحرست که در غمزهٔ فتان تو نیست
آب حیوان نتوان گفت که در عالم هست
گر چنانست که در چاه زنخدان تو نیست
از خدا آمدهای آیت رحمت بر خلق
وان کدام آیت لطفست که در شأن تو نیست
گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ
به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست
تو کجا نالی از این خار که در پای منست
یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست
آخر ای کعبهٔ مقصود کجا افتادی؟
که خود از هیچ طرف حد بیابان تو نیست
گر برانی چه کند بنده که فرمان نبرد
ور بخوانی عجب از غایت احسان تو نیست
سعدی از بند تو هرگز به درآید؟ هیهات!
بلکه حیفست بر آنکس که به زندان تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عاشقانه و دلتنگی شاعر است. شاعر از اشتیاق و حیرت خود نسبت به معشوق سخن میگوید و به زیباییهای او اشاره میکند. او همچنین به حالتی از حسرت و درد اشاره میکند که ناشی از دوری معشوق است. شاعر میپرسد که چگونه میتواند از معشوق که آیت رحمت و لطف خداوند است، دور بماند و بیان میکند که هیچ کس نمیتواند جایگزین او شود. در نهایت، او احساس میکند که به طور دائم در بند عشق معشوق است و از این وضعیت گلهای ندارد.
گوی و چوگان: ۱ / ۱۷ / خصم: حریف و همنشین، در اینجا در معنی عاشق و دوستدار است. / کنایه: گوی خم چوگان کسی بودن (عاشق و گرفتار کسی بودن) / تناسب: گوی، خم، چوگان، میدان / ایهام تناسب: بین "سر" در معنی حقیقی که در اینجا مراد نیست، با "دل" / استعارهٔ مکنیّه (تشخیص): پای گریز / معنی: دلی که همانند گوی اسیر چوگان تو نگشته باشد وجود ندارد؛ حتّی دشمنانی که علاقهای به این اسارت ندارند، نمیتوانند از این میدان بگریزند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
جمع: محفل و مجلس / مجموع: آسوده خاطر / مجاز: سر زلف به علاقهٔ جزء و کل (خود زلف) / تضاد: جمع، پریشان / جناس اشتقاق: جمع، مجموع / معنی: از هنگامی که گیسوان پریشانت جمع شد، یا به محفل عشّاق راه یافت، هیچ انسان بسامان و آسوده خاطری را نمیشناسم که دچار نابسامانی و پریشانی خاطر نگشته باشد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
هوش مصنوعی: من در شگفتی تو هستم و از ویژگیهای معنایی که تو داری، اما کسی که بینا است و به راستی میبیند، در حیرت تو نیست.
سحر: جادو و افسون / غمزه: ناز و عشوه، اشاره به چشم و ابرو / فتّان: بسیار فتنه انگیز و آشوبگر، زیبا و دلفریب / تضاد: هست، نیست / آرایهٔ موازنه: بیشتر کلمات دو مصراع در تقابل با یکدیگر هم وزناند. / معنی: در چهرهٔ زیبایت چه نقصی میتوان یافت؟ و کدام جادو در عالم وجود دارد که نتوان آن را در فتنهگری کرشمههایت یافت؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
آب حیوان ۳ / ۵۳ / گر چنان است: قید مرکّب است، اگر چنان باشد، اگر آن طور باشد. / زنخدان: چانه / تناسب: آب، چاه / تشبیه: زنخدان به چاه، در ادب فارسی چانهٔ معشوقه به سبب فرو رفتگی زیر آن به چاه مانند شده است. (اضافهٔ تشبیهی) / استعارهٔ مصرّحه: چاه (گودی چانه). / معنی: اگر آب حیات در چاه زنخدان تو یافت نشود، نمیتوان پذیرفت که در جهان آب حیاتی وجود داشته باشد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
آیت رحمت: نشان لطف و مهر و بخشش و معجزه / شان: (شَأن) مقام و رتبه / آرایهٔ تکرار: آیت / ایهام تناسب: بین "شان" (شَأن) در معنای "شَأنِ نزول آیات قرآنی" که در اینجا مراد نیست، با "آیت" / ایهام آیت رحمت ۱_ نشانهٔ رحمت ۲_ پیامبر اکرم (ص) به قرینهٔ از جانب خدا آمدن و "رحمه للعالمین" بودن ایشان. / معنی: تو از نشانههای رحمت خدا هستی و کدام نشانهٔ لطافتی وجود دارد که نتوان آن را متناسب با مقام تو دانست؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
شکیب: صبر و تحمل / به وصالت: سوگند به وصال تو / فراغ: فراغت و آسایش / تضاد: وصال و هجران، هست و نیست. / معنی: اگر تو بی من میتوانی شکیبا و آسوده باشی، به وصالت سوگند یاد میکنم که من تاب دوری از تو را ندارم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
خار در پای بودن (گرفتار و در رنج بودن) / جناس لاحق: خار، دار(ی) / جناس زاید: در، دار / استعارهٔ مصرّحه: خار (غم عشق) / معنی:تو کی می توانی سوزشی را که خلیدن خار غم عشقت در پایم ایجاد کرده است، احساس نمایی و از آن بنالی؟ یا کی از درد جانکاهی که بر دل دارم، غمی به خود راه دهی؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
درد: ۸ / ۱۷ / تناسب: درد، طبیب، درمان / تضاد: درد، درمان / جناس زاید: دیدار، دار / معنی: حسرت دیدار تو، دردی به جانم انداخته که پزشک از درمان آن اظهار ناتوانی میکند و میگوید: درد تو علاجی ندارد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
حدّ: کران و انتها / کنایه: کعبهٔ مقصود (مکان و قبلهٔ مقصود و مراد، معشوق و محبوب) / تشبیه: مقصود به کعبه (اضافهٔ تشبیهی) / تناسب: کعبه، بیابان / معنی: ای کعبهٔ آمال، آخر در کجا واقع شدهای که از هیچ سوی نمی توان حدّی برای کرانههایت تعیین کرد؟ به سخن دیگر، چرا رسیدن به تو تا این حدّ دشوار است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
فرمان بردن: اطاعت کردن / احسان: لطف و بخشش / جناس لاحق: ران، خوان / تناسب: بنده، فرمان، خواندن، احسان. / معنی: اگر بندهٔ خویش را برانی چگونه میتواند فرمان نبرد؟ و چنانچه او را به خود فرا خوانی تعجبی ندارد، زیرا احسان تو نهایتی ندارد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
بند: کمند و دام / هیهات: ۱۰ / ۱۷ / معنی: آیا سعدی آرزوی رهایی از بند عشق تو را دارد؟ دور باد! ولی دریغ است برای کسی که اسیر بند عشق تو نباشد! - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در سراپای شهید غم پنهان تو نیست
گل زخمی که نظرکرده مژگان تو نیست
جای آن است که بیتابی سیماب کند
یک نفس گر سر آیینه به دامان تو نیست
گریه ابر ندارد نمک اشک مرا
[...]
مستی عشق به جز غمزهٔ چشمان تو نیست
زآنکه این نشئه به جز در خُم مستان تو نیست
تا که سیخ مژه را تافته بر آتش روی
نیست یک دل که بر این آتش بریان تو نیست
لعل شیرین تو ساید نمکم بر دل ریش
[...]
ای بشر چیست بغیر از تو که ان آن تو نیست
وان کدام آیت تکریم که در شان تو نیست
چه سرائیست که بر روی تو نگشوده درش
چه مقامیست که آن عرصه جولان تو نیست
از ثری تا بثریا و زمه تا ماهی
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.