گنجور

 
رودکی

آن صحن چمن، که از دم دی

گفتی: دم گرگ یا پلنگ است

اکنون ز بهار مانوی طبع

پرنقش و نگار همچو ژنگ است

بر کشتی عمر تکیه کم کن

کاین نیل نشیمن نهنگ است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظامی

لیکن چه کنم هوا دو رنگ است

اندیشه فراخ و سینه تنگ است

سلیم تهرانی

از عیش دل مرا چه رنگ است

این آینه در طلسم زنگ است

کارم چو صبا همه شتاب است

کاری که نمی کنم درنگ است

گشتم پی کام دل جهان را

[...]

اسیر شهرستانی

دل بی غم گل بی آب و رنگ است

بهار گلشن آیینه زنگ است

سر بد مستیی دارم به گردون

میم در ساغر داغ پلنگ است؟

هلاک شوخ پرکاری که صلحش

[...]

حزین لاهیجی

آسایش عمر، بی درنگ است

بشتاب که وقت کار تنگ است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه