گنجور

 
رهی معیری

بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند

یار عاشق‌سوز ما ترک دل‌آزاری کند

بر گذرگاهش فرو افتادم از بی‌طاقتی

اشک لرزان کی تواند خویشتن‌داری کند؟

چاره‌ساز اهل دل باشد می اندیشه‌سوز

کو قدح؟ تا فارغم از رنج هوشیاری کند

دام صیاد ار چمد دلخواه‌تر باشد مرا

من نه آن مرغم که فریاد از گرفتاری کند

عشق روز افزون من از بی‌وفایی‌های اوست

می‌گریزم گر به من روزی وفاداری کند

گوهر گنجینهٔ عشقیم از روشندلی

بین خوبان کیست تا ما را خریداری کند؟

از دیار خواجه شیراز می‌آید رهی

تا ثنای خواجه عبدالله انصاری کند

می‌رسد با دیده گوهرفشان همچون سحاب

تا بر این خاک عبیرآگین گهرباری کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
پیر هرات به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

ای خداوندی که پیش لطف خاک پای تو

آب حیوان از وجود خویش بیزاری کند

پای باست زین اگر بر خنگ ایام افکند

فتنه نتواند که در ظلمش ستمکاری کند

روی هر خاکی که از موزه‌ت جمالی کسب کرد

[...]

حسین خوارزمی

دوست چون خواهد که عاشق هر نفس زاری کند

خانمانش سوزد و میل دل آزاری کند

ساختن باید بسوز عشق آن یاری که او

کو بسوزد آشکارا در نهان یاری کند

کی توان برداشتن بار بلای عشق را

[...]

صائب تبریزی

گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند

کیست این بیمار را یک شب پرستاری کند؟

حسن را از دیده بد، شرم می دارد نگاه

مهر تابان را همان پرتو سپرداری کند

می تراود بوسه زان لبهای نو خط بی طلب

[...]

میرزا حبیب خراسانی

بخت اگر یاری کند دلدار دلداری کند

نوبت گلشن رسد گلزار گلزاری کند

سهل باشد محنت از جور رقیب و دور چرخ

شاخ گلبن گل بر آرد خارا گر خاری کند

بزم عشرت گرم گردد، خون تاک آید بجوش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میرزا حبیب خراسانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه