گنجور

 
رهی معیری

چرا چو شادی از این انجمن گریزانی ؟

چو طاقت از دل بی‌تاب من گریزانی ؟

ز دیده‌ای که بود پاک‌تر ز شبنم صبح

چرا چو اشک من ای سیم‌تن گریزانی ؟

درون پیرهنت گر نهان کنیم چه سود ؟

نسیم صبحی و از پیرهن گریزانی

چو آب چشمه دلی پاک و نرم‌خو دارم

نه آتشم که ز آغوش من گریزانی

رهی نمی‌رمد آهوی وحشی از صیاد

بدین صفت که تو از خویشتن گریزانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
گریزان به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم