گنجور

 
رهی معیری

سزای چون تو گلی گرچه نیست خانه ما

بیا چو بوی گل امشب به آشیانه ما

تو ای ستاره خندان کجا خبر داری؟

ز ناله سحر و گریه شبانه ما

چو بانگ رعد خروشان که پیچد اندر کوه

جهان پر است ز گلبانگ عاشقانه ما

نوای گرم نی از فیض آتشین‌نفسی است

ز سوز سینه بود گرمی ترانه ما

چنان ز خاطر اهل جهان فراموشیم

که سیل نیز نگیرد سراغ خانه ما

به خنده‌رویی دشمن مخور فریب رهی

که برق خنده‌زنان سوخت آشیانه ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خنده برق به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خنده برق به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما

خمار صبح ندارد می شبانه ما

ترا که ذوق سخن نیست فکر ساغر کن

که گشت چاک گریبان شرابخانه ما

فسانه دگران خواب در بغل دارد

[...]

طغرای مشهدی

کمان طالع ما تیر برنمی تابد

مگر ز غیب خورد تیر بر نشانه ما

درین قفس، من و طغرا و بلبلیم اسیر

که مانده در عدم آباد، آب و دانه ما

قابل سبز شدن نیست، میفشان برخاک

[...]

اسیر شهرستانی

ز عندلیب چه پرسی نشان خانه ما

که پی نبرده صبا هم به آشیانه ما

نهاده بر لب ما عشق مهر خاموشی

که گوش کس نکند نوبر ترانه ما

بهار رفت و نچیدیم جز گل حسرت

[...]

غنی کشمیری

دمی که یار گذارد قدم بخانهٔ ما

سزد که کعبه شود سنگ آستانهٔ ما

سزد که دعوی همسایگی به مور کنیم

که صحن خانهٔ خلق است بام خانهٔ ما

درین بهار که با سبزه دام همرنگ است

[...]

سیدای نسفی

فتاده گوشه چشم تو تا به خانه ما

دکان سرمه فروش است آستانه ما

دماغ بلبل ما بس که نازک افتادست

به شاخ نکهت گل باشد آشیانه ما

بر آسمان نبود کهکشان که می بینی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه