سزای چون تو گلی گرچه نیست خانه ما
بیا چو بوی گل امشب به آشیانه ما
تو ای ستاره خندان کجا خبر داری؟
ز ناله سحر و گریه شبانه ما
چو بانگ رعد خروشان که پیچد اندر کوه
جهان پر است ز گلبانگ عاشقانه ما
نوای گرم نی از فیض آتشیننفسی است
ز سوز سینه بود گرمی ترانه ما
چنان ز خاطر اهل جهان فراموشیم
که سیل نیز نگیرد سراغ خانه ما
به خندهرویی دشمن مخور فریب رهی
که برق خندهزنان سوخت آشیانه ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز حسرت و تنهایی شاعر اشاره دارد. شاعر به زیبایی و خوشیهای زندگی (مانند گل و ستاره) اشاره کرده و از غم و اندوهی که در دل دارد صحبت میکند. او میگوید که وجودش در دنیا نادیده گرفته شده و مانند جریانی که از یاد رفته، کسی به حال او توجه نمیکند. همچنین به عشق و احساسات عمیق خود اشاره میکند که از دلش برمیخیزد و به ایجاد آهنگ و نغمه میانجامد. در نهایت، شاعر به دیگری هشدار میدهد که فریب زیباییهای ظاهری را نخورد و به یاد داشته باشد که شادیها ممکن است به سادگی در آتش غم بسوزند.
هوش مصنوعی: هرچند که وجود تو به اندازه یک گل در خانه ما نیست، اما بیا و مثل بوی گل امشب به خانه ما بیایی.
هوش مصنوعی: ای ستاره شادی، تو چگونه از نالههای صبحگاهی و گریههای شبانه ما خبر نداری؟
هوش مصنوعی: صدای رعد و برق که در کوهها پیچیده میشود، نشان میدهد که دنیای ما پر از آواز عاشقانه ماست.
هوش مصنوعی: صدای دلنشین نی ناشی از وجود نفس آتشین نوازنده است و گرمی این ترانه از سوز و درد دل او برمیخیزد.
هوش مصنوعی: ما آنقدر در نظر مردم فراموش شدهایم که حتی سیل هم به یاد ما نمیافتد و به سراغ خانهمان نمیآید.
هوش مصنوعی: به چهرهی خندان دشمن اعتماد نکن، زیرا که همان خنده باعث شد خانهی ما بسوزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما
خمار صبح ندارد می شبانه ما
ترا که ذوق سخن نیست فکر ساغر کن
که گشت چاک گریبان شرابخانه ما
فسانه دگران خواب در بغل دارد
[...]
کمان طالع ما تیر برنمی تابد
مگر ز غیب خورد تیر بر نشانه ما
درین قفس، من و طغرا و بلبلیم اسیر
که مانده در عدم آباد، آب و دانه ما
قابل سبز شدن نیست، میفشان برخاک
[...]
ز عندلیب چه پرسی نشان خانه ما
که پی نبرده صبا هم به آشیانه ما
نهاده بر لب ما عشق مهر خاموشی
که گوش کس نکند نوبر ترانه ما
بهار رفت و نچیدیم جز گل حسرت
[...]
دمی که یار گذارد قدم بخانهٔ ما
سزد که کعبه شود سنگ آستانهٔ ما
سزد که دعوی همسایگی به مور کنیم
که صحن خانهٔ خلق است بام خانهٔ ما
درین بهار که با سبزه دام همرنگ است
[...]
فتاده گوشه چشم تو تا به خانه ما
دکان سرمه فروش است آستانه ما
دماغ بلبل ما بس که نازک افتادست
به شاخ نکهت گل باشد آشیانه ما
بر آسمان نبود کهکشان که می بینی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.