گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

غمش جا در دلم تنها ندارد

به یکدل نیست کان غم جا ندارد

فغان کان شوخ بی پروا ز جوری

کشد وز کشتنم پروا ندارد

ز افغانم خبر پنداریش نیست

ز آه من حذر گویا ندارد

گرفتم من ندارد فکر امروز

چرا اندیشه ی فردا ندارد

بسی دیوانه دارد آن پری لیک

چو من دیوانه ای رسوا ندارد

به من آن بی وفا گوید که دارم

سر مهر و وفا، اما ندارد

رفیق از درد او می میرد اما

خبر دارد ز حالش یا ندارد