گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

ندانستی گرم شاد از نگاه گاه گاه خود

چرا یکباره ام محروم کردی از نگاه خود

رقیبم در بهشت وصل و من در دوزخ هجران

نمی دانم ثواب او نمی یابم گناه خود

کشم گر آه گرمی سوزد آهم چرخ را دانم

نمی دانم چرا من خود نمی سوزم ز آه خود

تو بر من می کنی بیداد و من داد از تو می خواهم

مکن بیداد ای بیدادگر بر دادخواه خود

عیان کن قد و رخ تا هم خجل هم منفعل گردد

چمن از سرو و شمشاد و سپهر از مهر و ماه خود

شب و روزی که یکسال است در عالم رفیق آن را

شب تاریک خود می دانم و روز سیاه خود