دلم زخم بلا دارد ز چشم تیر بالایی
که دارد چون کمر بستی و همچون زلف لالایی
بدان کان پای من باشد به دام زلف او، گر تو
ز دستی بشنوی روزی که: زنجیریست بر پایی
به اشک چشم بر گریند مردم در بلا، لیکن
نه هراشکی چو جیحونی، نه هر چشمی چو دریایی
نخواهم یافتن یکشب مجال خلوتی با او
که هرگز کوی دلبندان نشد خالی ز سودایی
هلاک من نخواهد بود جز در عشق و میدانم
کزین معنی خبر کرده مرا یک روز دانایی
ز هر سویم غمی سر کرد و تشویشی و اندوهی
کجایی آخر ای شادی؟ تو هم بر کن سر از جایی
ز من هر لحظه میپرسی که کارت: چیست؟ این معنی
کسی را پرس کو دارد به کار خویش پروایی
مرا از عشوه هر روزی به فردا میدهی وعده
مگر کامروز مردم را نخواهد بود فردایی؟
ز آه اوحدی او را چو آگاهی دهم گوید:
چه گویی پیش من چندین حدیث باد پیمایی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و اندوه خود صحبت میکند که ناشی از عشق و آرزوی وصال معشوق است. او به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر خود اشاره میکند و از زخمهای ناشی از عشق میگوید. شاعر احساس میکند که عشق او را به زنجیری تبدیل کرده و در حالی که دیگران برای او گریه میکنند، او نمیتواند مانند دیگران احساساتش را بیان کند. او در جستجوی لحظهای خلوت با معشوق است اما میداند که همیشه محبت و شوق به او وجود دارد. شاعر از غم و اندوهی سخن میگوید که به او فشار میآورد و میخواهد شادی را به زندگیاش بازگرداند. در نهایت، او درباره آگاهی از درد دل خود با دیگران صحبت میکند و به وعدههای معشوق اشاره دارد که هر روز از او انتظار دارد.
هوش مصنوعی: دل من از درد و رنجی که ناشی از نگاه تیر مانند توست، زخمی شده است. تو همچون کمری که بندیده شده باشد و مانند زلفی که در باد رقصان است، به زیبایی خود میدرخشی.
هوش مصنوعی: اگر پای من به زلف او گرفتار باشد، حتی اگر از کسی بشنوی که روزی زنجیری به پای من خواهد بود، میدانم که به همین سرنوشت راضی هستم.
هوش مصنوعی: مردم در زمان مشکلات و مصائب، با چشمانشان اشک میریزند، اما نه تمام اشکها همانند جیحون (رودی بزرگ) است و نه هر چشمی مانند دریا عمیق و وسیع است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم یک شب فرصتی برای تنهایی با او پیدا کنم، چون همیشه مکان عاشقان پر از اشتیاق و حسرت است.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که میتواند مرا به نابودی بکشاند عشق است و میدانم که روزی دانایی درباره این موضوع به من خبر خواهد داد.
هوش مصنوعی: از همه جا غم و ناراحتی به سراغم آمده و دلم پر از تشویش و نگرانی است. ای شادی، کجایی؟ چرا از جایی بیرون نمیآیی تا مرا خوشحال کنی؟
هوش مصنوعی: هر لحظه از من میپرسی که کارت چیست؟ این نشان میدهد که کسی که مشغول کار خود است، اهمیتی به سوالات دیگران نمیدهد و در کارش متمرکز است.
هوش مصنوعی: تو هر روز با لبخند و ناز به من وعده میدهی که فردا به خواستههایم رسیدگی میکنی، اما آیا امروز کسی زنده خواهد ماند تا فردا را ببیند؟
هوش مصنوعی: وقتی به اوحدی میگویم که از غم و اندوه او باخبر شوم، او پاسخ میدهد: تو چه چیزی میخواهی بگویی وقتی که من این همه داستانهای گذرا و بیثبات را دارم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.