گنجور

 
اوحدی

گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟

بتا، تعلق خاطر به سرو وبان چه دهی؟

ز سرو راست تری، یاد نسترن چه کنی

ز لاله خوب‌تری دل به ارغوان چه دهی؟

چو غنچه تنگ دلی را به خندهٔ چو شکر

ز پستهٔ دهن خویشتن نشان چه دهی؟

چو نرگس تو ز بیداد خون خلق بریخت

تو تیر غمزه به ابروی چون کمان چه دهی؟

بنفشه را چو زبان بر کشیده ای ز قفا

به خیره سوسن پر فتنه را امان چه دهی؟

چو طوطی لب لعل تو در حدیث آمد

به هرزه بلبل شوریده را زبان چه دهی؟

اگر نه همچو فلک تند خوی و بد مهری

مراد دشمن و تشویق دوستان چه دهی؟

بر آستان تو بگریستم به طیره شدی

که باز رحمت این خاک آستان چه دهی؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

دل عزیز به این تیره خاکدان چه دهی؟

به مفت یوسف خود را به کاروان چه دهی؟

عنان به طول امل دادن از بصیرت نیست

گهر ز دست به امید ریسمان چه دهی؟

ترا گذر به غزالان قدس خواهد بود

[...]

حزین لاهیجی

دلا، به جبهه، در دوست را نشان چه دهی؟

صداع سجده به آن خاک آستان چه دهی؟

چو عمر من به سر راه انتظار گذشت

فریب وعده ام ای شوخ سرگران چه دهی؟

کدام میکده دیگر خمار من شکند؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه