گفتم که: بگذرانم روزی به نام و ننگی؟
خود با کمند عشقم وزنی نبود و سنگی
رفت از دهان تنگش بار و خرم به غارت
دردا! که بر نیامد خروار من به تنگی
رخ مینمود از اول و اکنون همی نماید
از بهر کشتن ما هر ساعتی بینگی
احوال خود بگویم با زلفش آشکارا
اکنون که جز سیاهی ما را نماند رنگی
تا کی نهان بماند در زیر پنبه آتش؟
هم بر زنیم ناگه این شیشه را به سنگی
تا دامن قیامت بیرون نرفتی از کف
ما را به دامن او گر میرسید چنگی
صبرو قرار ازان دل، زنهار! تا نجویی
کش در برابر آید زین گونه شوخ شنگی
رویی بدان لطافت، چون پرده باز گیرد
بیننده را نماند سامان هوش و هنگی
بس تیرغم که در دل ما را رسید، لیکن
در سالها نیامد بر سینه زین خدنگی
گردن به غم نهادم کز درد دوری او
شادی نمینماید نزدیک من درنگی
از بهر اوست با من یک شهر دشمن، ار نه
با اوحدی کسی را خشمی نبود و جنگی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیقش در مورد عشق و درد فاصله صحبت میکند. او به کشمکشهای درونیاش اشاره دارد و میگوید که زندگیاش تحت تأثیر عشق قرار دارد، حتی اگر بارها با سختی روبهرو شود. شاعر به زیبایی محبوبش و تأثیری که بر او دارد اشاره میکند و گله میکند که عشق او همچنان باعث رنج و تنهاییاش است. در پایان، به این نتیجه میرسد که حتی در میان دشمنیها و مشکلات، عشقش او را تسلی میدهد و دیگرانی را که بر او خشم دارند، نادیده میگیرد.
هوش مصنوعی: گفتم که آیا میتوانم روزهای خود را با شهرت و رسوایی بگذرانم؟ اما خود عشقم چنان مرا کشیده که نه وزنی دارم و نه سنگی برای بار کردن.
هوش مصنوعی: بار و خوشیها از دهان تنگ او خارج شد و او به شدت حسرت میخورد. ای وای! که نتوانستم با این تنگی، خوشیهای فراوانی را به دست آورم.
هوش مصنوعی: او از ابتدا خود را نشان میداد و اکنون نیز هر لحظه برای نابودی ما جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: احساسات و وضعیت خود را با زلف او به وضوح بیان میکنم، در حالی که اکنون دیگر هیچ رنگی جز سیاهی برای ما باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهیم آتش را که در زیر پنبه پنهان شده، مخفی نگه داریم؟ بهتر است ناگهان این شیشه را با سنگی بشکنیم و آن را آشکار کنیم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که قیامت آغاز نشده، ما نمیتوانیم دست از این دنیا برداریم. اگر دست ما به دامن او میرسید، قطعاً چنگ میزدیم و به او پناه میبردیم.
هوش مصنوعی: دل شکیبا و آرامی از دست نده! ممکن است زمانی فرابرسد که در مقابل زیبایی و شوخیهای این دلربا قرار بگیری.
هوش مصنوعی: وقتی که آن چهرهی زیبا و لطیف نمایان شود، هوش و حواص بیننده دچار آشفتگی میشود و نمیتواند کنترل خود را حفظ کند.
هوش مصنوعی: این دل پر از غم شده و تیرهای اندوه به ما اصابت کرده، اما در سالها هیچ تیر این غم را به سینهام نمیزند.
هوش مصنوعی: من به خاطر درد دوری او، گردن به غم سپردم و شادی را در کنار خود نمیبینم.
هوش مصنوعی: به خاطر او، من با یک شهر دشمن هستم؛ و اگر نبود اوحدی، هیچکس را نه خشم وجود داشت و نه جنگی انجام میشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
افتاده کار ما را با یار شوخ و شنگی
در جنگ دیر صلحی در صلح زود جنگی
عقل مرا سبک کرد درد مرا گران ساخت
چشم تمام خوابی رخسار نیمرنگی
ما را به یک نوازش بستان ز دست عالم
[...]
ما را که جام نبود رنجیم کی ز سنگی
آن کس که نام دارد گو رنجه شو ز ننگی
ز ابنای دهر ما را غیر از ستم طمع نیست
دیوانهایم و سرخوش از کودکان به سنگی
در بوستان چو مزکوم در گلستان چو اعمی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.