شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
قدم بالای چون سرو تو خم کردست و این مشکل
که بالای تو گر گوید: نکردم، راست پنداری
دمی نزدیک مهجوران نیایی هیچ و ننشینی
طریق دلنوازی از جهان برخاست پنداری
دلت سختست و مژگان تیر، در کار من مسکین
بدان نسبت که مژگان خار و دل برجاست پنداری
خطا زلفت کند، آخر دلم را در گنه آری
جنایت خود کنی و آنگاه جرم از ماست پنداری
ز هجر عنبر زلف و فراق درد دندانت
دو چشم اوحدی هر شب یکی دریاست پنداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شب یلدا و دوری از معشوق خود اشاره میکند. او احساس میکند که دیدار معشوقش همانند جشن نوروز برای اوست و شب هجران را به شب یلدا تشبیه میکند. با ابراز عشق و دلتنگی، از سختیهای عشق و جدایی میگوید و به زیباییهای معشوقش اشاره میکند. او به وضوح بیان میکند که محبت معشوق برایش بسیار ارزشمند است و هر یک از احساساتش را مانند عمق دریا تصور میکند. در نهایت، شاعر از تقصیرات و دردهای ناشی از عشق و جدایی میگوید و به نوعی از معشوقش گلایهمند است.
هوش مصنوعی: در شب جدایی تو، ای محبوب، انگار که شب یلداست. گویی که زیبایی تو همانند نوروز و دیدار تو، جشن و شادمانی ماست.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که وقتی کسی به خاطر قد بلند و استواری تو خم میشود، این به معنای ضعف یا کوتاهی او نیست. بلکه این وضعیت نشاندهنده شخصیت و ویژگیهای تو است و اگر کسی هم بگوید که این کار را به عمد نکرده، به حقیقت و درستی این گفته اعتقاد نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: هرگز برای لحظهای هم نزدیک کسانی که دور افتادهاند نیا، و در این دنیا از راهی که دلنشین است، نمیتوانی بنشینی و به آرامش دست یابی.
هوش مصنوعی: دل تو سخت و مژگان تو مانند تیر است. نسبت به منِ بیچاره، گویی مژگان تو مانند خار و دل تو در جایی بلند قرار دارد.
هوش مصنوعی: زلف تو باعث بروز خطا و اشتباه در دل من شده، اما تو خود را مقصر نمیدانی و گناه را به گردن من میگذاری.
هوش مصنوعی: هیچ وقت از یاد بردن زلف معطر و فراق دردناک دندان یار آسان نمیشود. با هر شب، دو چشم تو به مانند دریای عمیق و پر از احساس میاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نمی پرسی ز غمناکان، دلت شاد است پنداری؟!
ز فکر بیدلانت، خاطر آزاد است پنداری
چنان ترسیده چشمم از گرفتاری درین گلشن
که شاخ گل بچشم دست صیاد است پنداری
نشد از خنده ی خسرو، تسلی خاطر شیرین؛
[...]
نفس را بر در این خانه صد غوغاست پنداری
دلی دارم که سرکار تمناهاست پنداری
حباب از فرق عشاق ست و موج از تیغ خوبانش
شهادتگاه ارباب وفا دریاست پنداری
به گوشم می رسد از دور آواز درا امشب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.