برون کردی مرا از دل چو دل با دیگری داری
کجا یادآوری از من؟ که از من بهتری داری
چه محتاجی به آرایش؟ که پیش نقش روی تو
کس از حیرت نمیداند که بر تن زیوری داری
من مسکین سری دارم، فدای مهرتست، ار چه
تو صد چون من به هر جایی و هر جایی سری داری
نشاید پر نظر کردن به رویت، کان سعادت را
مبارک ناظری باید، که نیکو منظری داری
نثار تست سیم اشک من، لیکن کجا باشد؟
بر توسیم را قدری، که خود سیمین بری داری
شکایت کردم از جور تو یاران را و گفتندم:
برو بارش به جان میکش، که نازک دلبری داری
چو فرهاد، اوحدی، دانم که روزی بر سر کویت
ببازد جان شیرین را، که شیرین شکری داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و درد جدایی صحبت میکند. او احساس میکند که از دل خارج شده و محبوبش با دیگری است. شاعر میپرسد چه نیازی به زیبایی دارد وقتی کسی به زیبایی او وجود دارد. او خود را مسکینی میداند که برای عشق محبوبش آماده فدا کردن جان است، در حالی که محبوب میتواند هزاران admirer داشته باشد. شاعر به نحوه زیبایی محبوب و نازک دلی او اشاره میکند و میگوید که دیگران به او توصیه کردهاند با درد عاشقانهاش کنار بیاید، چون محبوبش زیبایی خاصی دارد. در نهایت، شاعر به فرهاد، عاشقی معروف میپردازد که جانش را به خاطر عشق میسپارد و اینگونه عشق را توصیف میکند.
هوش مصنوعی: تو وقتی دل ت را به کس دیگری دادهای، مرا از دلت بیرون کردی. حالا که به یاد من نمیافتی، چه جایی برای یادآوری من داری وقتی کسی بهتر از من در کنارت هست؟
هوش مصنوعی: به چه زیبایی و آرایشی نیاز داری، وقتی که زیبایی چهرهات آنقدر حیرتانگیز است که هیچکسی متوجه زیورآلاتی که برتن داری، نمیشود؟
هوش مصنوعی: من انسان بیچارهای هستم که برای عشق تو آمادهام، هرچند تو هزاران مانند من را در هر جا و هر مکان داری.
هوش مصنوعی: نمیتوان فقط به زیبایی تو دل خوش کرد، زیرا سعادت نیازمند ناظری خوشسیرت و باصفا است، و تو خود دارای جمال و نیکویی هستی.
هوش مصنوعی: این اشک من به خاطر تو نثار میشود، اما کجا بگذارم؟ بر موی تو، کمی از آن وجود دارد، چرا که خودت زیبا و درخشان هستی.
هوش مصنوعی: به دوستانم از زحمتها و سختیهای تو گله کردم و آنها به من گفتند: برو و این بار را بر دوش بکش، چون تو دلستایی نازکمزاجی داری.
هوش مصنوعی: همانند فرهاد، اوحدی میدانم روزی خواهد رسید که جان شیرینم برای عشق تو قربانی شود، زیرا تو همچون شیرینی هستی که ارزش این جان را دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مکن با تلخکامان رو ترش تا شکری داری
که همچون مور خط در چاشنی غارتگری داری
چو دور شادمانی راست نعل سیر در آتش
غنیمت دان اگر در دست چون گل ساغری داری
چه از بیم خزان ای تنگدل بر خویش می پیچی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.