چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی
رفتی و مرا در غم خود زار بهشتی
با دست تو من پای فشارم به چه قوت؟
با روی تو من صبر نمایم به چه پشتی؟
بر خاک سر کوی تو یک روز بگریم
زان گونه که بیرون نتوان رفت به کشتی
دانم که: حسابی نبود روز قیامت
او را که بدین حال تو امروز بکشتی
پیش که توان برد خود این غصه؟ که پیشت
صد قصه نبشتم که جوابی ننبشتی
از خوی تو بس گل که به خونابه سرشتم
تا خود تو بدین خوی و نهاد از چه سرشتی؟
در خاطر خود جز تو خیالی نگذارد
آنرا که تو یکروز به خاطر بگذشتی
ای دل، که همی جویی ازین دام رهایی
آن روز که گفتیم چرا باز نگشتی؟
چون اوحدی از قامت او درد همی چین
کین میوهٔ آن شاخ بلندست که کشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به عشق و دلتنگی خود برای معشوقهاش اشاره میکند. او از غم جدایی و درد ناشی از آن سخن میگوید و به نوعی از احساسات عمیق و شکنجهگر خود مینویسد. شاعر با حسرتی عمیق به یاد روزهای گذشته و ویرانی قلبش میافتد و میپرسد که چگونه باید با این درد کنار بیاید. او همچنین به چالشهای مواجهاش و بیپاسخی معشوقهاش در برابر غصههایش اشاره میکند و در نهایت به سرنوشت خود و غمانگیزی عشق اشاره دارد. در واقع، این اشعار نشاندهندهای جدایی و ناامیدی شاعر در عشقش است.
هوش مصنوعی: وقتی که من دچار مشکلات و دردسر شدم، ای کامیاب و زیبا، تو رفتی و مرا در غم و اندوه خود تنها گذاشتی.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم با دست تو فشار را تحمل کنم؟ و با روی تو چگونه میتوانم صبر کنم و از چیزی حمایت بگیرم؟
هوش مصنوعی: روزی بر خاک سر کوی تو به قدری میگریم که به هیچ وجه نتوانم از اینجا بروم، مانند کسی که در کشتی گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: میدانم که در روز قیامت حساب و کتابی برای او نیست که امروز با این وضعیت تو را به زحمت انداخته است.
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این شکل است که با چه کسی میتوان این درد و غصه را در میان گذاشت؟ زیرا من سالهاست که با تو حرف میزنم و سوالات و مشکلاتم را بیان میکنم، اما هیچ پاسخی از تو دریافت نکردهام.
هوش مصنوعی: از ویژگیهای تو گلهای زیادی به وجود آوردهام که رنگشان به خون شبیه است. حالا بگو که خودت با این ویژگی و سرشت از چه چیزی ساخته شدهای؟
هوش مصنوعی: آن کسی که تو یک روز بر او خطور کردی، در ذهنش جز تو هیچ تصوری باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: ای دل، تو که آرزوی رهایی از این گرفتار را داری، به یاد داشته باش روزی را که پرسیدیم چرا دوباره برنگشتی؟
هوش مصنوعی: چون اوحدی از قامت او، درد و غم بشدت احساس میکند، زیرا این ثمره از درخت بلند است که کشتی را به اهتزاز درآورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باد که بر خاک در دوست گذشتی
پندارمت از روضه بستان بهشتی
دور از سببی نیست که شوریده سودا
هر لحظه چو دیوانه دوان بر در و دشتی
باری مگرت بر رخ جانان نظر افتاد
[...]
آن غالیهخط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون! ورق هستی ما درننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان! کاش که این تخم نکِشتی
آمرزش نقد است کسی را که در این جا
[...]
گر کاتب قدرت به سر من ننوشتی
از صومعه دل میل نکردی به کنشتی
خرم دل آن کس که میسر شود او را
یاری و صراحی شراب و لب کشتی
گو بر سر خم می گلنار بمانید
[...]
هرگوشه چو مینا، صنم حور سرشتی
در زیر فلک نیست چو میخانه بهشتی
تنگ است چنان عرصه افلاک که گویی
چون خانه خم گشته بنا، بر سر خشتی
چون غنچه که باشد که گریبان نکند چاک؟
[...]
در جامة خوبی چه بلا حور سرشتی
چون بند قبا باز کنی طرفه بهشتی
هر کس که کند عیب کسی عیب سرشت است
جز زشت به آیینه که گفتست که زشتی!
گفتی بهلم، روزی بوسی لب لعلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.