گنجور

 
قدسی مشهدی

هرگوشه چو مینا، صنم حور سرشتی

در زیر فلک نیست چو میخانه بهشتی

تنگ است چنان عرصه افلاک که گویی

چون خانه خم گشته بنا، بر سر خشتی

چون غنچه که باشد که گریبان نکند چاک؟

آواز نی و جام می و دامن کشتی

آن گریه کجا رفت که طوفان صفتش را

بر صفحه دریا به خط موج نوشتی؟

دیدند دغا باختن کعبه روان را

آن قوم که بر کعبه گزیدند کنشتی

خم بر سر خود داد ز افتادگی‌اش جای

در میکده کمتر نتوان بود ز خشتی

نامم نتوان برد ز خواری برش امروز

آن روز کجا شد که به من نامه نوشتی

قدسی خبرت نیست که در میکده عشق

هر گوشه بهشتی‌ست نهان در ته خشتی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

ای باد که بر خاک در دوست گذشتی

پندارمت از روضه بستان بهشتی

دور از سببی نیست که شوریده سودا

هر لحظه چو دیوانه دوان بر در و دشتی

باری مگرت بر رخ جانان نظر افتاد

[...]

اوحدی

چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی

رفتی و مرا در غم خود زار بهشتی

با دست تو من پای فشارم به چه قوت؟

با روی تو من صبر نمایم به چه پشتی؟

بر خاک سر کوی تو یک روز بگریم

[...]

حافظ

آن غالیه‌خط گر سوی ما نامه نوشتی

گردون! ورق هستی ما درننوشتی

هر چند که هجران ثمر وصل برآرد

دهقان جهان! کاش که این تخم نکِشتی

آمرزش نقد است کسی را که در این جا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
صوفی محمد هروی

گر کاتب قدرت به سر من ننوشتی

از صومعه دل میل نکردی به کنشتی

خرم دل آن کس که میسر شود او را

یاری و صراحی شراب و لب کشتی

گو بر سر خم می گلنار بمانید

[...]

فیاض لاهیجی

در جامة خوبی چه بلا حور سرشتی

چون بند قبا باز کنی طرفه بهشتی

هر کس که کند عیب کسی عیب سرشت است

جز زشت به آیینه که گفتست که زشتی!

گفتی بهلم، روزی بوسی لب لعلم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه