گنجور

 
اوحدی

بی تو نکردیم به جایی نشست

با تو نشستیم به هر جا که هست

صورت خوب از چه به گیتی بسیست

چشم مرا مثل تو صورت نبست

لاف نخستین «بلی» می‌زنم

روز نخستین که تو گویی:«الست»

زلف سیه را به ازان می‌شکن

ورنه بسی دل که بخواهد شکست

موی برست از کف امید ما

وز کف موی تو نخواهیم رست

هر که کند گوش به گفتار تو

بس که به گفتار بخواهد نشست

ای که ز من صبر طلب میکنی

خود چو منی را چه بر آید ز دست؟

پند، که بی‌بادهٔ صافی دهی

کی شنود عاشق دردی پرست؟

اوحدی از عشق تو دیوانه شد

گر دگری می‌شود از عشق مست

 
 
 
نظامی

بود و نبود آنچه بلند‌ست و پست

باشد و این نیز نباشد که هست

مشاهدهٔ بیش از ۶۵ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
عطار

نیم شبی سیم برم نیم مست

نعره‌زنان آمد و در در نشست

هوش بشد از دل من کاو رسید

جوش بخاست از جگرم کاو نشست

جام می آورد مرا پیش و گفت

[...]

ظهیری سمرقندی

من به عذاب اندرم، آری رواست

مجلس عالی به شراب اندرست

اثیر اخسیکتی

صبحدمان، ازمی گل بوی مست

همچو نسیم سحرازجا به جست

خواب نهان، در سر شهلای شوخ

تاب عیان، در سر مرغول شست

خانه بهم بر زده چون عهد ترک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اثیر اخسیکتی
مولانا

همچو گل سرخ برو دست دست

همچو میی خلق ز تو مست مست

بازوی تو قوس خدا یافت یافت

تیر تو از چرخ برون جست جست

غیرت تو گفت برو راه نیست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه