آشنایی جمله را، با من چرا بیگانهای؟
خانهپرداز من و با دیگران همخانهای
هر دو عالم در سر کار تو کردم، گر چه تو
خود نمیگویی که هستی در دو عالم یا نهای؟
شد دلم ویران ز سنگانداز هجرانت، ولی
شادمانم چون تو دایم گنج آن ویرانهای
گر دل سختت نمیماند به سنگ، ای سیم تن
پس چرا پیوسته با ما ده زبان چون شانهای؟
شد کنار من پر از در، ز آب چشم چون گهر
از کنار من چرا دوری، اگر دردانهای؟
ترک مهرت خواستم کردن چو دید آن عقل گفت:
چون کنی ترک پری رویان؟ مگر دیوانهای؟
اوحدی، چون عشق بازی میکنی دوری مجوی
همچو فرزین، از رخ این شاه، اگر فرزانهای
بعد از آن از بند کار خویشتن برخیز، اگر
صید آن زلف چو دام و خال همچون دانهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، ابراز دلشکستگی و فراق عاشقانه است. شاعر از معشوق خود که به نظرش بیگانه است، میگوید و به آن اشاره میکند که چگونه با دیگران همنشین شده و او را نادیده گرفته است. شاعر هر دو عالم را برای عشق معشوق صرف کرده و میگوید که حتی اگر معشوق در این دو عالم وجود ندارد، دل او به خاطر دوری از او ویران شده است. شاعر نیز به معشوق میفهماند که اگر دلش سنگین نمیشود، پس چرا همیشه با او سرد است. او از دوری معشوق و دلتنگیاش شکایت میکند و به عشق و وابستگیاش اشاره میکند. در آخر، شاعر توصیه میکند که اگر میخواهد آزاد شود، باید از بندها و وابستگیهای خود رها شود و به عشق حقیقی دست یابد.
هوش مصنوعی: چرا تو که با من زندگی کردهای، از من فاصله میگیری؟ من که همیشه به تو پرداختم، چطور میتوانی با دیگران ارتباط برقرار کنی؟
هوش مصنوعی: من برای تو همه چیز را در دو جهان به کار بردم و تلاش کردم، هرچند تو خودت نمیگویی که آیا در این دو جهان وجود داری یا نه.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر جدایی از تو خراب و ویران شده، اما من همچنان خوشحالم زیرا تو همیشه سرمایه و گنج ارزشمند آن ویرانه هستی.
هوش مصنوعی: اگر دلت مثل سنگ محکم نمیماند، پس چرا همیشه با ما با دو زبان صحبت میکنی مانند شانهای که موها را مرتب میکند؟
هوش مصنوعی: چشمهایم پر از اشک است و غم دوری تو را احساس میکنم. چرا از من دور هستی، اگر تو گرانبها و ارزشمند هستی؟
هوش مصنوعی: وقتی خواستم عشق تو را رها کنم، عقل به من گفت: چگونه میتوانی از زیباییهای پریچهرهها دست بکشی؟ آیا دیوانهای؟
هوش مصنوعی: ای اوحدی، وقتی در عشق بازی میکنی، تلاش نکن که از زیبایی دور باشی. مانند فرزین که از چهرهی این پادشاه دور نمانده، اگر حکیم و دانا هستی.
هوش مصنوعی: سپس از اسارت کار و گرفتاریهای خود بیرون بیا، اگر که آن زلف مانند دامی برای توست و لکهٔ زیبای آن مانند دانهای جذاب به نظر میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانهای
گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانهای
گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟
گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانهای
گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟
[...]
گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانهای
با همه کس آشنا با ما چرا بیگانهای
ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینهایم
تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانهای
شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو
[...]
من کیم رسوای شهر و عاشق دیوانهای
آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانهای
هم شوم شاد از غمش کو در دلم منزل گرفت
هم شوم غمگین که او جا کرد در ویرانهای
ترک شهرآشوب من در کشوری منزل نکرد
[...]
ای ثنا و مدح تو در لفظ هر فرزانه ای
خویش کرده مکرمات تو زهر بیگانه ای
افتخار خاندان جد خویشی در نسب
کی بود چون خاندان جد تو هر خانه ای
آنچه در توست از بزرگی کی بود در غیر تو
[...]
شعله زد شمع جمال او ز دولتخانهای
گشت در هر دو جهان هر ذرهای پروانهای
ای عجب هر شعلهای از آفتاب روی او
گشتت زنجیری و در هر حلقهای دیوانهای
هر که با هر حلقه در دنیا نیفتاد آشنا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.