گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانهای
با همه کس آشنا با ما چرا بیگانهای
ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینهایم
تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانهای
شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو
پس ترا پروای جان از چیست گر پروانهای
جز به عمری در ره ما راست نتوان رفت از آنک
همچو فرزین کجروی در راه نافرزانهای
عاشقی از بند عقل و عافیت جستن بود
گر چنینی عاشقی ور نیستی دیوانهای
زان ز وصل ما نداری یکدم آسایش که تو
روز و شب سودای خود رانی دمی مارا نهای
یارت ای بت صدر دارد زان عزیزست و تو زان
در لگد کوب همه خلقی که در استانهای
هر کجا صحراست گرم و روشنست از آفتاب
تو از آن در سایه ماندستی که اندر خانهای
تو برای ما به گرد دام ما گردی ولیک
دام ما را دانهای هست و تو مرد دانهای
بر خودی عاشق نه بر ما ای سنایی بهر آنک
روز و شب مرد فسون و شعبده و افسانهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عاشق اشاره میکند که در عشق خود باید از قید عقل و راحتی رها شود. او به معشوق بیان میکند که اگر واقعا عاشق است، نباید با دیگران بیگانه باشد و باید خود را به عشق بسپارد. شاعر میگوید که معشوق در دوستی نباید رویههای گوناگون داشته باشد و باید از پیوند با عاشق لذت ببرد. عشق به نوعی شمعی است که پروانه در اطراف آن میچرخد، و اگر معشوق نگران جانش باشد، نمیتواند عاشق واقعی باشد. در نهایت، شاعر اشاره میکند که در عشق، باید از ناراحتیها و تفاوتها گذشت و به عشق واقعی دست یافت.
هوش مصنوعی: اگر بگویی که تو عاشق هستی، با ما هم خانهای و با همه آشنا هستی، پس چرا با ما بیگانهای؟
هوش مصنوعی: ما در عشق تو همه یکدست و یکپارچه هستیم مانند آینهای که تنها یک تصویر را نشان میدهد. ولی تو چرا در دوستی با ما دوگانه و متناقض هستی مثل شانهای که دو طرف دارد؟
هوش مصنوعی: شما مانند شمعی هستید که ما را به خود میخوانید، در حالی که ما در مقابل شما هستیم. حالا این سوال پیش میآید که اگر مانند پروانهای به دنبال شما بیفتیم، چرا باید نگران جان خود باشیم؟
هوش مصنوعی: جز در طول یک عمر نمیتوان در مسیر ما به درستی قدم گذاشت، زیرا مانند فرزین، کجروی در این راه به عدم موفقیت میانجامد.
هوش مصنوعی: عشق و عاشقی یعنی رهایی از قید و بند عقل و جستوجو برای آسایش و خوشی. اگر چنین حالتی در عشق نباشد، در حقیقت دیوانگی است.
هوش مصنوعی: به خاطر وصالت، یک لحظه هم آسایش نداری. تو در تمام روز و شب فقط به فکر خودت هستی و ما را فراموش کردهای.
هوش مصنوعی: دوست تو که به زیباییش در شهرت دارد، از آن شخص شریف و محبوب است و تو به خاطر حسادت یا غم و غصهای که داری، به وضوح به او حمله میکنی و همه کسانی که در این حالت هستند، رفتار مشابهی دارند.
هوش مصنوعی: هر جا که صحرا وجود دارد، گرم و روشن است به خاطر تابش آفتاب تو. اما تو در سایه باقی ماندی، گویا در خانهای پنهان شدهای.
هوش مصنوعی: تو در اطراف ما میگردی و برای ما مهم هستی، اما دام ما که به دور تو تنیده شده، دانهی خاصی دارد و تو خود دانهای ارزشمند هستی.
هوش مصنوعی: عاشق بر خود ببال، نه بر ما ای سنایی، زیرا این فرد هر روز و شب در دنیای جادو، تردستی و قصهها غرق شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانهای
گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانهای
گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟
گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانهای
گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟
[...]
من کیم رسوای شهر و عاشق دیوانهای
آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانهای
هم شوم شاد از غمش کو در دلم منزل گرفت
هم شوم غمگین که او جا کرد در ویرانهای
ترک شهرآشوب من در کشوری منزل نکرد
[...]
ای ثنا و مدح تو در لفظ هر فرزانه ای
خویش کرده مکرمات تو زهر بیگانه ای
افتخار خاندان جد خویشی در نسب
کی بود چون خاندان جد تو هر خانه ای
آنچه در توست از بزرگی کی بود در غیر تو
[...]
شعله زد شمع جمال او ز دولتخانهای
گشت در هر دو جهان هر ذرهای پروانهای
ای عجب هر شعلهای از آفتاب روی او
گشتت زنجیری و در هر حلقهای دیوانهای
هر که با هر حلقه در دنیا نیفتاد آشنا
[...]
پیش شمع نور جان دل هست چون پروانهای
در شعاع شمع جانان دل گرفته خانهای
سرفرازی شیرگیری مست عشقی فتنهای
نزد جانان هوشیاری نزد خود دیوانهای
خشمشکلی صلحجانی تلخرویی شکری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.