سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو
روی شادی آن زمان بینم که بینم روی تو
من دلی دارم که در وی روی شادی هیچ نیست
غیر از آن ساعت که آرد باد صبحم بوی تو
هر کسی از غم پناه خود به جایی میبرد
من چو غم بینم روم شادیکنان در کوی تو
چشم ترکت را غلامان گر چه بسیارند، لیک
زین غلامان مقبل آن خالست و مخلص موی تو
من به غم خوردن نهادم گردن بیچارگی
زانکه کس شادی نبیند در جهان از خوی تو
اوحدی، تن در شب غم ده، کزین شیرینلبان
روز شادی کس نخواهد کرد جست و جوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف شدید عاشقانه و وابستگی عمیق شاعر به معشوق است. شاعر میگوید که شادی واقعی او تنها با دیدن معشوق به وجود میآید و بدون او هرگز احساس خوشحالی نخواهد کرد. او همچنین اشاره میکند که دیگران برای فرار از غم به جایی میروند، اما او با وجود غم، تنها به یاد معشوق به کوی او میرود. شاعر به زیباییهای معشوق اشاره کرده و میگوید که هیچ چیز دیگری نمیتواند جایگزین شادی ناشی از حضور او باشد. در نهایت، او بیان میکند که در شبهای غمگین، تنها یاد لبهای شیرین معشوق است که او را از درد و اندوه دور میکند.
هوش مصنوعی: شادی به سمت من نمیآید، تا وقتی که به سمت تو نیایم. زمانی که زیبایی تو را ببینم، آن وقت شادی را تجربه خواهم کرد.
هوش مصنوعی: من دلی دارم که در آن هیچ نشانی از شادی نمیبینم، جز لحظهای که باد صبح، عطر تو را میآورد.
هوش مصنوعی: هر کسی در هنگام غم به جایی پناه میبرد، اما من وقتی غم را میبینم، خوشحال و شاداب به سمت تو میروم.
هوش مصنوعی: اگرچه غلامان بسیار هستند که به چشم زیبای تو توجه دارند، اما تنها آن خال و موی توست که واقعاً در دلشان جای گرفته و مورد عشق و وفاداری آنهاست.
هوش مصنوعی: من به غم و اندوه رو آوردهام، زیرا هیچکس در این جهان از ویژگیهای تو شادمان نیست و همه در رنج و اندوه به سر میبرند.
هوش مصنوعی: در شب غم و اندوه، تن خود را تسلیم کن، زیرا در روزهای شاد و خوش، کسی برای جستوجوی تو تلاش نخواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد سرشگم ز آرزوی روی تو چون روی تو
وز فراق روی تو بگداختم چون موی تو
جان من پاینده اندر تن ز مشگین موی تست
دل بود روشن ز روی فرخ دلجوی تو
از نهیب تیر مژگان و کمان ابرویت
[...]
مرحبا ایچشم جان روشن بنور رای تو
دستگیر دل گه آشفتگی گیسوی تو
هر که دید آن موی و رو در کفر و در اسلام گفت
صبح اسلام است و شام کفر روی و موی تو
پیش شمع روی تو مهر فلک پروانه ایست
[...]
ای منور دیدهٔ مردم به نور روی تو
عالمی آشفته چون باد صبا از بوی تو
عقل می خواهد که گردد گرد کوی تو ولی
گرد اگر گردد نگردد هیچ گرد کوی تو
هر چه می بینم بود در چشم من آئینه ای
[...]
شاه خوبانی و ترکان خطا هندوی تو
سرکشان را طوق گردن حلقه گیسوی تو
تا تو رفتی آفتاب از زر همی تابد طناب
تا زند این خیمه فیروزه در اردوی تو
مدعی گیرم که چون آیینه رویین تن شود
[...]
ای منور هر دو عالم ز آفتاب روی تو
وی معطر ملک جان از زلف عنبر بوی تو
کفر پنهان گشت و ایمان حقیقی شد عیان
تا نقاب زلف افتاد از جمال روی تو
هر کسی را میل دل باشد بسوی این و آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.