به چشم سر هدف سازم دل خود را به جان تو
اگر بر نام من تیری بیندازد کمان تو
دل من بوسهای زان لب تمنی میکند، لیکن
نمیگویم سخن بیزر، که میدانم زبان تو
چو دست خود نخواهی کردن اندر گردنم روزی
شبی بگذار تا باشد دو دستم در میان تو
مرا گفتی: میان در بند اگر خواهی کنار من
میان بستم، که دربندم به دست خود میان تو
چو از حکم حدیث تو نمیدانم گذشتن من
شگفتم زان حدیث آید که بگذشت از زبان تو
چه باشد گر به نام من فرو خواند لبت حرفی؟
ز چندان آیت خوبی که منزل شد بشان تو
بهر جانب ز شوقت چون سگ گم گشته میگردم
به بوی آنکه در یابم غبار کاروان تو
خنک یاری که هستی تو به خلوت هم نشین او!
که من باری نمییابم نشانی از نشان تو
به دستان اوحدی را کرد چشمت پیر میبینم
سرش را من، که خواهد رفت در پای جوان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در اینجا به عشق و دلدادگی خود اشاره میکند و میگوید که با چشمانش به دنبال معشوق است و دلش تمام توجهش را به او معطوف کرده است. او از این میگوید که اگر به او آسیب برسد، معشوقش به او تیر میزند. دل شاعر به بوسهای از لب معشوقش نیاز دارد، ولی میداند که نمیتواند بدون پول، به زبان او سخن بگوید.
شاعر میگوید که اگر خود معشوق نخواهد به او نزدیک شود، او شب را به گونهای میگذراند که دستش در دست معشوق باشد. او در پی عشق خود از عشق دیگران بیخبر و گم شده است و به دنبال نشانههایی از معشوق میگردد. همچنین به زیباییها و ویژگیهای معشوقش اشاره میکند و از شیفتگیاش نسبت به او سخن میگوید.
در نهایت، شعر تصویر زیبایی از عشق و دلبستگی عمیق شاعر نسبت به معشوقش را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: به چشم خود هدف میگذارم و دل خود را برای تو آماده میکنم. اگر کمان تو تیر نام من را ببیند، به جان تو خواهد آمد.
هوش مصنوعی: دل من از لب زیبای تو بوسهای میخواهد، اما نمیخواهم حرفی بیهوده بزنم، چرا که میدانم زبان تو چه میگوید.
هوش مصنوعی: اگر به اراده خود نخواهی مرا در چنگ خود بگیری، بهتر است که روزی و شبی اجازه بدهی تا دستانم بین دستان تو باشد.
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که اگر بخواهی در میانهی دربند بمانی، میتوانی کنار من باشی، چون من خود به دستان خود دربند تو هستم.
هوش مصنوعی: وقتی از سخنان تو چیزی نمیدانم، شگفتزده میشوم از اینکه چه حرفهایی از زبان تو عبور کرده است.
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر لبهای تو به نام من چیزی بگویند؟ با این همه نشانههای زیبایی که در تو وجود دارد، به طور قطع تو را در منزلت خاصی قرار داده است.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شوقی که دارم، همانند سگی گمشده در هر سوی میگردم تا بوی تو را بیابم و بتوانم غبار کاروان تو را احساس کنم.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که تو را به عنوان همدمی در گوشهای از تنهاییاش دارد! زیرا من هرگز نشانی از تو پیدا نمیکنم.
هوش مصنوعی: چشم تو به چهرهاش افتاده و او را پیر میبیند، در حالی که من میتوانم سر او را ببینم که آماده است در پای جوانی تو فرود آید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو روان تو
مرا، دربان، رها کن تا بمیرد باغبان تو
ز فریادم بنالد کوه و ره ندهی به سوی خود
تعالی الله چه سنگ است این دل نامهربان تو
بسوزم و آه برنارم، گرفتم مردمی آمد
[...]
به جان من، به جان من، به جان تو، به جان تو
که نام من نفرمایی فراموش از زبان تو
ز سود من، نپندارم، ترا هرگز زیان دارد
که سود تست سود من، زیان من زیان تو
تو و من در میان ما کجا گنجد؟ که اینساعت
[...]
نمودم باغبان را سرو، از او جستم نشان تو
که نامد این چنین نخلی به گشت بوستان تو
ندارد اختیار در گشودن باغبان تو
که در را می گشاید جوش گل در گلستان تو
ز ابروی تو دارد هر سر مو شوخی مژگان
پر سیمرغ بخشد تیر بی پر را کمان تو
ز منعم کاسه همسایه خالی برنمی گردد
[...]
به دل ها ناوک انداز است دایم ابروان تو
جدا هرگز ندیدم تیر مژگان از کمان تو
به غیر از خویش رفتن چارهٔ دیگر نمی بینم
که باشد بی نشانی یک نشانی از نشان تو
اگرچه پیش از این نشنیده بودم زان دهان حرفی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.