هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب
ما را رسد، که بیتو ندیدیم روی خواب
ما را دلیست گمشده در چین زلف تو
اکنون که حال با تو بگفتیم، بازیاب
باریک تر ز موی سؤالیست در دلم
شیرینتر از لب تو نگوید کسی جواب
رویت ز روشنی چو بهشتست و من ز درد
در وی به حیرتم که: بهشتست یا عذاب؟
چشمم ز آب گریه به جوشست همچو دیگ
عشق آتشی همی کند آهسته زیر آب
هر دل که دید آب دو چشمم کباب شد
برآب دیدهای، که دل کس شود کباب؟
جز یک شراب هر دو نخوردیم، پس چرا
چشم تو مست گشت و دل اوحدی خراب؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه، به توصیف احوال و احساسات شاعر در مواجهه با محبوبش میپردازد. شاعر هر روز صبح را به دیدن چهره معشوقش شبیه به طلوع آفتاب میداند و میگوید که بدون او خواب نمیتواند ببیند. دلی گمشده در زلفهای معشوقش دارد و از لحظههای شیرین با او صحبت میکند. او با توجه به زیبایی چهره معشوقش، خود را در تعارضی میان بهشت و عذاب مییابد. درد و عشق در دل او شعلهور است و چشمانش از اشک پر شدهاند. شاعر به این فکر میافتد که تنها شراب عشق را چشیدهاند و این به او ناراحتی میآورد که چرا معشوق مست شده و دل او دچار خرابی شده است.
هوش مصنوعی: هر صبح که به چهرهات نگاه میکنیم، مانند نوری که آفتاب به ما میدهد، ما را شاداب میکند، زیرا بدون تو حتی خواب نیز برایمان معنا ندارد.
هوش مصنوعی: دل ما در زلف های پیچیده و زیبا تو گم شده است. حالا که با تو صحبت کردیم، بگذار آن گمگشته را پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: در دل من سوالی وجود دارد که بسیار ظریف و حساس است، و هیچ کس نمیتواند به اندازه لبهای تو به شیوهای شیرین پاسخگو باشد.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند بهشت روشن و زیباست و من از درد و رنجی که احساس میکنم در حیرتم که آیا این زیبایی بهشت است یا عذابی که تحمل میکنم؟
هوش مصنوعی: چشمانم از شدت گریه به شدت میجوشند، مانند دیگی که عشق در دلش آتش میزند و به آرامی زیر آب در حال شعلهور شدن است.
هوش مصنوعی: هر دلی که اشکهای من را ببیند، به شدت متاثر و آشفته میشود. آیا کسی میتواند ببیند که قلب دیگران به چه حالتی درمیآید؟
هوش مصنوعی: ما فقط یک نوع شراب را نوشیدیم، پس چرا چشمان تو مست شده و دل اوحدی خراب گردیده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.