گنجور

 
اوحدی

منم غریب دیار تو، ای غریب‌نواز

دمی به حال غریب دیار خود پرداز

به هر کمند که خواهی بگیر و بازم بند

به شرط آنکه ز کارم نظر نگیری باز

گرم چو خاک زمین خوار می‌کنی سهلست

چو خاک می‌کن و بر خاک سایه می‌انداز

درون سینه دلم چون کبوتران بتپد

چه آتشست که در جان من نهادی باز؟

هوای قد بلند تو می‌کند دل من

تو دست کوته من بین و آرزوی دراز!

بر آستین خیالت همی دهم بوسه

بر آستان وصالت مرا چو نیست جواز

هزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود

نظر به روی کسی بر نمی‌کنی از ناز

اگر بسوزدت، ای دل، ز درد ناله مکن

دم از محبت او می‌زنی، بسوز و بساز

حدیث درد من، ای مدعی، نه امروزست

که اوحدی ز ازل بود رند و شاهد باز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اوحدی

همین شعر » بیت ۷

هزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود

نظر به روی کسی بر نمی‌کنی از ناز

حافظ

هزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود

نظر به روی کسی بر نمی‌کنی از ناز

رودکی

زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب

[...]

عسجدی

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد

بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز

من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز

ناصرخسرو

اگر دو دیده افعی به‌خاصیت بکند

بدانگهی که زمرد بدو برند فراز‌،

من این ندیدم و دیدم که میر دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز‌.

قطران تبریزی

بهشت وار شد از نوبهار گیتی باز

در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز

درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ

شکن شکن شده آب شمر چو سینه باز

سرشگ ابر کند هر فراز را چو نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز

رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز

شبی که آز برآرد کنم به همت روز

دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز

اگر ندارم گردون نگویدم که بدار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه