گنجور

 
اوحدی

پاکبازان را چه خارا و چه خز؟

گر به رنگی قانعی در خرقه خز

جامه گه ازرق کنی، گاهی سیاه

جامه خود دانی، تو مردم را مرز

آخرت زندان تن خواهد شدن

این که بر خود می‌تنی چون کرم قز

گر تو ایزد را بدین خواهی شناخت

نیک دور افتاده‌ای، سودا مپز

چون نخواهی فهم کردن، زان چه سود؟

گر منت مشروح گویم، یا لغز

محتسب گو: در پی رندان مرو

کین جماعت را نباشد سنگ و گز

عیب مستان کم کن و در مجلس آی

گر ننوشی باده‌ای، سیبی بگز

باده خوردن در بهار ار ظلم بود

در زمستان خود نمی‌جوشید رز

گوش داری گفتهای اوحدی

تا که لؤلؤ را بدانی از خرز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

در شب معراج پیش ذوالجلال

مصطفا کرد از خداوند این سئوال

گفت چونی یا علیم و ای عزیز

گفت با بوبکر من چونی تو نیز

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
ملا احمد نراقی

حمد گفتی، کو نشان حامدون

نی برونت را اثر نی اندرون

رو ملاف از مشک کان بوی پیاز

از دم تو می کند مکشوف راز

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ملا احمد نراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه