دوشم از وصل کار چون زر بود
تا به روز آن نگار در بر بود
جام در دست و یار در پهلو
عشق در جان و شور در سر بود
گل و شکر بهم فرو کرده
وز دگر چیزها که در خور بود
با چنان رخ ز گل که گوید باز؟
با چنان لب چه جای شکر بود؟
زلف مشکین بر آتش رخ او
خوشتر از صد هزار عنبر بود
من و دلدار و مطربی سه به سه
چارمی حارسی که بردر بود
شب کوتاه روز ما بر کرد
ور نه بس کار ها میسر بود
مطرب از شعرها که میپرداخت
سخن اوحدی عجب تر بود
گر چه عیسی دمی نمود او نیز
نیم شب در میانه سر خر بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف لحظات شاد و عاشقانه خود در کنار محبوبش میپردازد. او از زیباییهای عشق، شادی و شگفتیهای آن سخن میگوید و به لحظههایی که با یار در کنار هم بودهاند اشاره میکند. شاعر ذکر میکند که در این شب کوتاه، عشق و لذت چنان زیاد است که خداوندی را به یاد میآورد. این شب به واسطهی حضور معشوق و موسیقی دلنواز، پر از شوق و شور است. زیباییهای حس و حال عاشقانه به قدری است که نمیتوان به چیزی جز عشق و جمال محبوب فکر کرد. شاعر همچنین به قدرت کلام و هنر اشاره دارد و از اینکه حتی چهره محبوب میتواند از هر چیزی دلنشینتر باشد، صحبت میکند. در نهایت، او به حالتی که مانند تجلی عیسی (ع) در شب میباشد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دیروز از عشق و وصالی که داشتم چنان احساس خوشبختی کردم که مانند طلا باارزش و زینتبخش بود؛ تا وقتی که محبوبم در کنارم بود.
هوش مصنوعی: با جامی در دست و یاری در کنار، عشق در دل و شوری در سر وجود داشت.
هوش مصنوعی: یعنی گل و شکر را با هم مخلوط کردهاند و از سایر چیزهایی که مناسب میباشد، استفاده کردهاند.
هوش مصنوعی: با چهرهای زیبا مانند گل، چه نیازی به گفتن دوباره است؟ و با لبهایی شیرین، چه جای شکرگزاری وجود دارد؟
هوش مصنوعی: زلفهای مشکی که بر صورت او قرار دارد، از صد هزار عطر گرانبها خوشبوتر است.
هوش مصنوعی: من و محبوبم و نوازنده، هر سه در کنار یکدیگر، در حالتی سرمست و خوش هستیم، گویی که در یک فضای عاشقانه و دلنشین غرق شدهایم.
هوش مصنوعی: شب کوتاه روز ما را دگرگون کرد، وگرنه کارهای زیادی بود که میتوانستیم انجام دهیم.
هوش مصنوعی: موسیقیدان وقتی شعرها را میخواند، سخن اوحدی واقعاً شگفتانگیزتر بود.
هوش مصنوعی: اگرچه عیسی یک لحظه ظهور کرد، اما او نیز در نیمه شب در میان مردم مانند یک الاغ بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معجزی خود ز معجز ادبار
نزد هر زیرکی کم از خر بود
خود همه کس برو همی خندید
زان که عقلش ز جهل کمتر بود
زین چنین کون دریده مادر و زن
[...]
دوش تا صبح یار در بر بود
غم هجران چو حلقه بر در بود
دست من بود و گردنش همه شب
دی همه روز اگرچه بر سر بود
با بر همچو سیم سادهٔ او
[...]
وان سراچه که هفت پیکر بود
بلکه ار تنگ هفت کشور بود
خود بر این کار تو مقرر بود
بنده را خود هزینه در سر بود
قال و حالش ز جمله برتر بود
در میان درر چو گوهر بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.