گنجور

 
اوحدی

قلندران تهی سر کلاه دارانند

به ترک یار بگفتند و بربارانند

نظر به صورت ایشان ز روی معنی کن

که پشت لشکر معنی چنین سوارانند

تو در پلاس سیه‌شان نظر مکن به خطا

که در میان سیاهی سپید کارانند

چو برق همتشان شعله بر تو اندازد

به پیششان چو زمین خاک شو، که بارانند

درین دیار اگر از شهرشان کنند برون

به هر دیار که رفتند شهریارانند

مرو به جانب اغیار، اگر مدد خواهی

بیا و یاری ازیشان طلب، که یارانند

چنان لگام ریاضت کنند بر سر نفس

که سرکشی نتواند به هر کجا رانند

ز فقر شبلی معروف چند لاف زنی؟

درین جوال که بینی از آن هزارانند

چو اوحدی ز خلایق بریده‌اند امید

ولی به رحمت خالق امیدوارانند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

غلامِ نرگسِ مستِ تو تاجدارانند

خرابِ بادهٔ لعلِ تو هوشیارانند

تو را صبا و مرا آبِ دیده شد غَمّاز

و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر

[...]

جامی

به باغ لاله و گل رونق بهارانند

ولی برآمده سرخ از تو شرمسارانند

نظر به حال شقایق کن ای سحاب کرم

که از نوایر شوق تو داغدارانند

شب از چه گشت سیه جامه چرخ نیلی پوش

[...]

امیرعلیشیر نوایی

گدای کوی خرابات تاجدارانند

خرابات جام می عشق هوشیارانند

قرارگاه دل آن طره را چسان سازم

در آن سلاسل مشکین چو بیقرارانند

به گلشن رخش از بلبلی چو من چه حساب

[...]

صائب تبریزی

سپند خال لبت آتشین عذارانند

به خون تپیده لعل تو تاجدارانند

اگر چه سبعه سیاره گردشی دارند

نظر به شعله خوی تو نی سوارانند

نوشته است به روی بتان به خط غبار

[...]

نشاط اصفهانی

دو چشم مست تو فرهنگ هوشیارانند

دو بند زلف تو زنجیر رستگارانند

مپوش چهره که از شرم روی و جلوه ی حسن

بهر طرف که خرامی نقاب دارانند

گدای گوشه نشینم چه لاف مهر زنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه