رخش، روابود، ار اسب دلبری تازد
که گوی سیم به چوگان مشک میبازد
ز ذره بیشترندش کنون هواداران
سزا بود که دل از مهر ما بپردازد
چه پردها بدرانید عشق او برما!
نگه کنیم دگر تا: چه پرده میسازد؟
به دست کوته ما این گرو نشاید برد
ز زلف او که درازست وتیر دریازد
میان ما سخنی چند اندرونی رفت
زبان چو شمع ببر، تا برون نیندازد
بسی که از دهن او شکر شود در تنگ
ز شرم او نه عجب گر نبات بگدازد
چه کم شود ز درخت بلند قامت دوست؟
به کار اوحدی ار سایهای بر اندازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است که وجود دارد و احساسات عمیق نسبت به محبوب را بیان میکند. شاعر از اسب دلبری صحبت میکند که همچون گوی نقرهای در بازی چوگان میدرخشد. او به ستایش محبوب میپردازد و اشاره میکند که چطور عشق او پردههای مختلفی را در برابر چشمانش میسازد. شاعر همچنین به مشکلاتی که در راه عشق وجود دارد اشاره میکند و میگوید که محبوب با زیبایی و زلف بلندش دلها را میرباید. همچنین، یکی از مضامین شعر این است که حتی اگر محبوب سایهای بفرستد، باز هم ارزش آن بسیار زیاد است و درخت بلند قامت دوست به این سایه نیاز دارد. در کل، شعر پر از احساسات عاشقانه و تحسین زیبایی است.
هوش مصنوعی: اگر اسب زیبایی با ناز و کرشمه براند چون اینکه گوی نقرهای به چمن میکوبد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که اکنون بیشتر از یک ذره به او علاقمندند، شایستهاند که دل خود را از عشق ما جدا کنند.
هوش مصنوعی: عشق او پردهها را از روی ما کنار زده است! حالا باید نگاه کنیم که او چه پردهای برای ما میسازد؟
هوش مصنوعی: ما با دست کوتاه خود نمیتوانیم این گره را باز کنیم، زیرا زلف او بسیار بلند و پیچیده است.
هوش مصنوعی: میان ما چند حرف پنهانی رد و بدل شد، زبان مانند شمع بسوز، تا اینکه چیزی به بیرون نریزد.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از کلام شیرین او لذت میبرند، ولی اگر او در برابر این محبت احساس خجالت کند، جای تعجب ندارد که فرهنگ و طبیعت نیز تحت تأثیر قرار بگیرد و به نوعی تغییر کند.
هوش مصنوعی: اگر درخت بلند و با عظمت دوستی سایهاش را براندازد، چه اتفاقی میافتد؟ در واقع، این کار به هیچ چیز از ارزش و وجود او نمیکاهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مکن که آه فقیران شبی برون تازد
فغان و ناله به عرش و ملائک اندازد
زتیر تخش یتیمان مگر نمیترسی
زسوز سینه پیری که ناوک اندازد
حذر همی کن از آن ناله سحرگاهی
[...]
همیشه نعمت دنیا بسوی آن یا زد
که او جزای بدیها به نیکوی سازد
در آن مقام که اسیبی از کسی رسدش
در آن بکوشد کورا بنا بنوا زد
از آن ، درخت چنین سایه دار و بارورست
[...]
کسی به عیب من از خویشتن نپردازد
که هر که مینگرم با تو عشق میبازد
فرشتهای تو بدین روشنی نه آدمیی
نه آدمیست که بر تو نظر نیندازد
نه آدمی که اگر آهنین بود شخصی
[...]
سپاه عشق از آن لحظه خیمه بالا زد
که سرو قامت جانان علَم به صحرا زد
ببار بر سرم ای ابر مرحمت نفسی
که برقِ شوقِ تو آتش به خرمن ما زد
اسیر زلف تو ز آن شد دلم که روز نخست
[...]
اراده کرد که اسب ستمگری تازد
تن حسین علیرا چو توتیا سازد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.