گر به دست آوریم دامن دوست
همه او را شویم و خود همه اوست
آنکه او را در آب میجویی
همچو آیینه با تو رو در روست
تو تویی خود از میان برگیر
کز تویی تو رشته تو برتوست
گر شود کوزه کوزه گرنه شگفت
که بسی کاسه سوده گشت و سبوست
همه از یک درخت هست این چوب
که گهی صولجان و گاهی گوست
ها، که اسم اشارتست از اصل
الفتش را چو واو کردی هوست
انقلاب ضرورتست این جا
تا تو آن مغز بر کشی از پوست
مدتی توبه داشتیم، اکنون
که خرابات عشق در پهلوست
منشین تشنه، اوحدی، که ترا
پای در آب و جای بر لب جوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی عشق و ارتباط با دوست (معشوق) میپردازد. شاعر بیان میکند که اگر به معشوق دست یابیم، تمام وجود ما به او تبدیل میشود و هویتمان در او محو میگردد. او همچنین اشاره به این دارد که آنچه ما میجوییم، در واقع در آینه وجود خودمان نمایان است. شاعر بر این نکته تأکید میکند که ما باید خود را از میان کنار بزنیم تا واقعیت وجود خود را دریابیم و به عشق نزدیک شویم. همچنین به یکپارچگی وجود اشاره دارد که همه چیز از یک منبع برمیخیزد. در نهایت، شاعر به توبه و تاکید بر لزوم حضور در عشق میپردازد و بیان میکند که عشق حقیقی، نیاز به درک و جدایی از قید و بندهای دنیوی دارد.
هوش مصنوعی: اگر به دست آوریم که دوستی را در آغوش بکشیم، همه چیز را به او تقدیم خواهیم کرد و خودمان نیز به او تبدیل خواهیم شد.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال او در آب هستی، مانند آینه در مقابل تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: تو خود را از میانه ببر تا دانسی که از تو سرچشمه میگیرد، به تو بازگردد.
هوش مصنوعی: اگر کوزه بشکند، چیزی عجیب نیست؛ زیرا بسیاری از کاسهها و سبوها قبلاً نیز شکسته شدهاند.
هوش مصنوعی: این چوب از یک درخت است و گاهی به صورت چوب جادویی و گاهی به شکل تبرزین در میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که اشارهای به اصل و منشاء وجود چیزی میشود، اگر آن را به شکل دیگری ارائه دهیم، تغییر در نحوه بیان آن به معنی تغییر در مفهومش نیست.
هوش مصنوعی: برای پیشرفت و تغییرات ضروری در اینجا، باید مغز و محتوای اصلی را از پوسته و ظواهر جدا کنی.
هوش مصنوعی: مدتی تصمیم به دوری از عشق داشتیم، اما حالا که در کنار خاطرات شیرین عشق هستیم، دیگر نمیتوانیم از آن فاصله بگیریم.
هوش مصنوعی: ای اوحدی، چرا تشنهکام نشستهای؟ در حالی که آب در زیر پاهایت است و جای پای تو بر لبهی جو قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمر کاک را که خواهد گفت
کای عزیز و گزین برادر دوست
در هوای من اردل تو دوتاست
دل من در هوای تو یک توست
مهر هر کس کهن کهن گشته
[...]
هر چه درکل کون کهنه و نوست
هست مفعول و فاعل همه اوست
صاحبا ماجرای دشمن تو
که کسش در جهان ندارد دوست
گفتهام در سه بیت چار لطیف
زان چنانها که خاطرم را خوست
طنز میکرد با جهان کهن
[...]
ای کریمی که در جهان کرم
بخشش بی ریات عادت و خوست
میزبانی است تازه روی گفت
که همه پشت گرمی من ازوست
پشتم از خدمتت دوتاست چرا
[...]
بالله ار بر تنم بدرّی پوست
هیچ دشمنت را ندارم دوست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.