خوش آن مستی که باشد دوست پند آموز و دشمن هم
ملامت ذره وار از در درون آید، از روزن هم
هجوم گریه لختی داد بیرون از دل گرمم
که جوی دیده آتش خیز شد، دریای دامن هم
شود گل خار ره، گر همره صدقی و گر بی او
قدم بر گل نهی، مرهم به بر همراه و سوزن هم
وفا از سنگ دل یاران نهان بایست، اما من
نپوشیدم که عیبم دوست می دانست و دشمن هم
مکن اهمال در مکتوب عرفی بردن ای قاصد
ولی بنشین که حسرت نامه ای انشا کنم من هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به احوالات عاطفی و دوستی اشاره دارد. شاعر آرزو میکند که در حالت مستی، دوستی آگاه و دشمنی ناآگاه داشته باشد. او از درون خود احساس درد میکند و گریهاش را نمیتواند پنهان کند. دلش با یاد آنکه در کنار او است، میسوزد. او بیان میکند که وفای واقعی از سنگدلی برخی دوستان دور است، ولی او عیبهایش را میپذیرد. در پایان، به قاصد پیامی میدهد که خود را درگیر احساساتش کرده و حسرت نوشتن نامهای را دارد که نشاندهنده کنشهای درونی اوست.
هوش مصنوعی: شادی واقعی آن است که انسان در زندگیاش دوستی داشته باشد که او را راهنمایی کند و همچنین با دشنامهای کوچک و بیاهمیت دشمنان، از درون تحت تأثیر قرار نگیرد و به خود شک و تردید راه ندهد.
هوش مصنوعی: ناگهان شادی قلبیام به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و گریه به سراغم آمد. چشمانم همچون جویی پر آب و آتشفشان، پر از اشک شدند و دامنم به مانند دریا، غرق در آنها شد.
هوش مصنوعی: اگر با صدق و درستی همراه باشی، در راه گل میروی و حتی اگر بدون او هم روی گل قدم بگذاری، باز هم درد و زخم را احساس خواهی کرد.
هوش مصنوعی: وفا و صداقت از دل سنگی دوستان پنهان شده است، اما من این را پنهان نکردم چون هم دوستم و هم دشمنم به عیب من آگاه بودند.
هوش مصنوعی: ای قاصد، در نوشتن نامه های عرفی تنبلی نکن، اما کمی بنشین تا من هم اندوه و حسرت خود را در نامه ای بنویسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سواره آمدی و صید خود کردی دل و تن هم
کمند عقل بگسستی لجام نقس توسن هم
به دامن می نهفتم گریه ناگه مست بگذشتی
شدم رسوا من تر دامن و صد چاک دامن هم
تو ناوک می زنی بر جان و جان من همی گوید
[...]
ز هجرت ای مَهِ بیمهر دل نابود شد تن هم
چه بودی گر بدان دو رفته همره بودمی من هم
اگر میرم نخواهم دوخت زخم تیغ آن قاتل
ز مریم رشته گر آرند و از عیسیش سوزن هم
ز عشق صد گره در کار بود از هجر یار اینک
[...]
بحمدالله! که جان بر باد رفت و خاک شد تن هم
ز پند دوست فارغ گشتم و از طعن دشمن هم
دلا، صبری کن و زین سال مرو هر دم بکوی او
کزین بی طاقتی آخر تو رسوا می شوی، من هم
ازین غیرت که: ناگه سایه او بر زمین افتد
[...]
سحر اشکم خروشان بود و آهم شیون افکن هم
دل شوریده می نالید و ناقوس برهمن هم
نه ای هم چشم من، ای شمع محفل گریه کمترکن
سرشک از دیده می بارید با من ابر بهمن هم
تماشای گل و سنبل فریبد کی نگاهم را؟
[...]
به کوی یار باشد مدعی را راه و مسکن هم
چه خوش بودی اگر بودی در آن کو مسکن من هم
مگو ای باغبان وصف گل و گلشن که بی آن گل
نه سیر گل هوس دارد دلم نه گشت گلشن هم
چنین کز درد هجران زار می گریم عجب نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.