ماتشنگی به دجله و جیحون نمی دهیم
یک العطش به صد قدح خون نمی دهیم
آب حیات از لب ما می چکد ولی
صد چشمه زهر هست که بیرون نمی دهیم
شد رام تازیانهٔ ما توسن جنون
دیگر عنان فتنه به گردون نمی دهیم
اهل زمانه را هوس آب خضر و بس
کس را خبر ز چاشنی خون نمی دهیم
بیداری از طبیعت موزون به ما رسید
کز بیم دل به قامت موزون نمی دهیم
دیوانه است عرفی و معموره دشمنی
ویرانه را به ملک فریدون نمی دهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عدم تسلیم و اجازه ندادن به دیگران برای استفاده از نعمتها و منابع گرانبها صحبت میکند. شاعر بیان میکند که ما حتی در برابر تشنگی و نیازهای اساسی خود، حاضر به فدای ارزشها و هویتمان نیستیم. آب حیات و زیباییهای زندگی از ما جاری است، ولی زهر و تلخیهایی هم وجود دارد که از آنها دوری میگزینیم. او اشاره به کنترل و رهبری خود بر اوضاع دارد و میگوید که نمیگذارد فتنهها و هیجانات دنیوی بر اوضاع حکومت کند. به نوعی، شاعر در این شعر از عزت نفس و پایبندی به اصول خود دفاع میکند و بیان میکند که حتی در تنگناها نیز به دشمنیها و ویرانیها تسلیم نخواهد شد.
هوش مصنوعی: ما تشنگیامان را به دجله و جیحون نمیفروشیم و یک فریاد تشنگی را به صد کاسه خون نمیدهیم.
هوش مصنوعی: ما خود زندگی و شادی را در کلاممان جاری میسازیم، اما در عین حال، درد و تلخی را از خود منتشر نمیکنیم.
هوش مصنوعی: ما دیگر اجازه نمیدهیم که فتنه و آشوب در دنیا جاری شود، زیرا از تازیانههای جنون خود کنترل را به دست گرفتهایم و هر چیز را در مسیر درستی قرار دادهایم.
هوش مصنوعی: مردم زمانه تنها به دنبال آرزوها و خواستههای خود هستند و از حقیقت و عمق مسائل آگاه نیستند؛ ما هم درباره عذاب و مشکلات زندگی هیچ اطلاعاتی به آنان نمیدهیم.
هوش مصنوعی: آگاهی و شعور ما از طبیعت زیبا و منظم به ما منتقل شده است و به خاطر نگرانی از دل، به زیبایی و نظم خود اهمیت نمیدهیم.
هوش مصنوعی: عرفی به محبت و دیوانگی خود اعتراف میکند و میگوید ما این ویرانه و پریشانی را به سرزمین فریدون که نماد حکمرانی و سعادت است نمیدهیم. این بیان کننده این است که ارزش و زیبایی را نمیتوان به چیزهای خراب و بیمعنا سپرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما روزی حیات بجز خون نمیدهیم
دردسری به صد می گلگون نمیدهیم
ما توأمیم با گل رعنا درین چمن
کز خون پریم و رنگ به بیرون نمیدهیم
خاکستر دویی چو محبت به باد داد
[...]
ما داغ خود به تاج فریدون نمی دهیم
عریان تنی به اطلس گردون نمی دهیم
در سینه می کنیم گره شور عشق را
عرض جنون به دامن هامون نمی دهیم
قانع به کوه درد ز سنگ ملامتیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.