درمانده ام به صحبت امید و بیم خویش
گه نوحه سنج خویشم و گاهی ندیم خویش
کامی که از شرف محک جود حاتم است
می بایدم گرفت از بخت لئیم خویش
هوشم فدای نکهت آن گل که تا ابد
نام بهشت کرده بلند از نسیم خویش
رستم ز مدعی به قبول غلط، ولی
در تابم از شکنجهٔ طبع سلیم خویش
آن کس که بی چراغ در آید به خلوتم
بنمایمش تجلی طور از حریم خویش
شکر صفای سینه، کنون آشتی کنم
در رستخیز اگر بشناسم نعیم خویش
اکنون می مغانه به عرفی حلال شد
کز بی خودی گذاشت ره مستقیم خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات متضاد امید و ناامیدی خود سخن میگوید. او به نوعی درماندگی اشاره دارد که گاه به نوحهخوانی و گاه به دوستداشتن تبدیل میشود. کامی که در زندگی میجوید، به شرافت و بخشش حاتم مرتبط است و به طور کلی به این موضوع اشاره دارد که باید از سرنوشت خود بهره ببرد. او از زیبایی یک گل و نام بهشت یاد میکند و نشان میدهد که چگونه این زیبایی بر او تأثیر میگذارد. شاعر همچنین در برابر انتقادها مقاوم است و از شکنجههای درونی خود رنج میبرد. او به تندیسسازی از حس درون خود میپردازد و در نهایت از آشتی با خود و شناخت نعمتهایش میگوید. در پایان، شاعر از زیرکی و نور عرفان سخن میگوید و به راهی صحیح و مستقیم اشاره دارد که از بیخودی رها شده است.
هوش مصنوعی: من درگیر احساسات متناقض امید و نگرانی خودم هستم؛ گاهی مانند کسی که ناله میکند، در حال ابراز درد و غم خودم هستم و گاهی هم در کنار دوستانم به شادی و خوشی میگذرانم.
هوش مصنوعی: حکمت و بزرگی که از ویژگی سخاوت حاتم سرچشمه میگیرد، میبایست از شانس و سرنوشت بد خود بگیرم.
هوش مصنوعی: عقل و توانم فدای بوی خوش آن گل است که به خاطر نسیم خود، همیشه نام بهشت را بر سر زبانها آورده است.
هوش مصنوعی: رستم به ادعای دیگران اهمیت نمیدهد و به اشتباهات آنها جواب نمیدهد، اما از ضرری که به روح و ذات پاک خودش میزند، رنج میکشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون نور و روشنایی به جمع من بیاید، او را به نمایش میگذارم، مثل تجلی نور الهی که در کوه طور رخ داده است.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، با شادی و سعادتی که در دل دارم، تصمیم دارم آشتی کنم و در روز قیامت اگر نعمتهای واقعی و خوشبختیام را بشناسم، به سوی آنها بروم.
هوش مصنوعی: اکنون شرابخواری با عرف و مذهب سازگار شده است، زیرا او از حالت بیخودی خارج شده و دیگر مسیر مستقیم خود را رها نکرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فردا که هر غنیم نماید غنیم خویش
دست منست و دامن یار قدیم خویش
یا رب بمذهب که بود سوختن روا
آنرا که پرورند بناز و نعیم خویش
گر پی برد غنی که چه سودست در کرم
[...]
هرگز گلی شکفته نشد از نسیم خویش
گاهی توجهی به غلام قدیم خویش
نشناسدم کسی که ندارم قرینه ای
عنقا نهفته ماند ز مثل عدیم خویش
درهم تر از حساب تو کاری است چون کنم
[...]
هستیم با تو بر سر عهد قدیم خویش
ما گم نکردهایم ره مستقیم خویش
در بیخودی ز جور تو کردم شکایتی
شرمندهام بسی ز گناه عظیم خویش
هرگز به بخت تیره خود برنیامدم
[...]
سر را بر آستانهٔ فکر صفات نه
زنهار پا دراز مکن از گلیم خویش
ز احسان زید و عمرو مکن چشم دل دوبین
چون کورباطنان مده از کف کریم خویش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.