گنجور

 
عرفی

بیا ای بخت سرگردان نشینید

به زیر سایهٔ سرو و گل و بید

که در باغی فروچیدیم محفل

که در وی عندلیبی کرد ناهید

کدامین باغ؟ باغ وصل دلدار

که آبش می رود در جام جمشید

زهی باغی که برگ لالهٔ او

زند سیلی به حسن ماه و خورشید

از آن دم کآستین زد بر دماغم

نسیم این بهشت عیش جاوید

دل و جان هر دم از هم می ربایند

قبول منت و تاثیر امید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

الا فی‌الغشق تشریفی و عیدی

تعالوا نحو عشق منستزید

دعانا من تعالی عن حدود

نجی‌المحدود بالعین الحدید

دعانا بحر ذی ماء فرات

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه